ماجرای سازه میدان سپاه ختم بخیر شد

 به گزارش جهان به نقل از ایسنا، محمد باقر قالیباف چندی پیش در صفحه شخصی خود در اینستاگرام با تقدیر از سردار عزیز جعفری نوشته بود: «چندی پیش مطلبی را درباره ساخت سازه‌ای بلند در میدان سپاه با برادرانم در میان گذاشتم. پس از انتشار مطلب در جلسه ای با حضور جمعی از ایشان، جزئیات موضوع با عنایت به قواعد و ضوابط طرح های جامع و تفضیلی، مورد گفت وگو قرار گرفت.

پس از بررسی موضوع و شنیدن مطالب وارده، دوستان اشراف کاملی نسبت به تمامی ابعاد و مسائل مرتبط با ساخت این بنا پیدا کرده و برادر بزرگوارم سردار عزیز جعفری، فرمانده محترم سپاه پاسداران دستور کاهش فوری طبقات را ابلاغ کردند.

از این اقدام قاطعانه، شجاعانه و صادقانه همرزمان سابق خود تشکر و قدردانی می کنم؛ اقدامی که بار دیگر نشان داد سپاه همواره در تبعیت از قوانین و صیانت و حفظ حقوق مردم پیشرو و مقدم است.»

 
در این راستا حتی جلسه‌ای نیز با حضور مسئولان مربوطه در شورای شهر تهران برگزار و کمیته‌ای برای بررسی زوایای مختلف این سازه تشکیل و نهایتا نیز رأی بر کاهش طبقات صادر شد تا براساس آن حریم عمارت کلاه فرنگی حفظ شود.

اما ساخت و ساز در سازه سپاه این روزها شکل جدیدی به خود گرفته است و براساس مشاهدات خبرنگار ایسنا، پد بالگرد ساختمان بزرگ برداشته شده و بنظر می‌رسد در روزهای بعدی شاهد تخریب طبقات مازاد این سازه که حتی دیوارچینی نیز نشده است، خواهیم بود.

بگونه‌ای که در عکس‌های ذیل شرایط قبلی و فعلی این سازه را مشاهده می‌کنید.

اس ام اس جدید

اسکای نیوز

روایت بامزه همسر وحید طالب لو از یک ماجرای عجیب/ نمی دانم آن دختر خانم موفق شد یا خیر

سوگل، همسر وحید طالب لو روز گذشته روایت بامزه ای را درباره سرماخوردگی گلر استقلال در اینستاگرامش منتشر کرد. او نوشت: نزدیک هاى صبح از خواب پریدم. دیدم آقامون نفسش بالا نمیاد، چشمهاش قرمز شده و با صدایى گرفته از اعماق قلبش فریاد میزنه حالم بده. اول فکر کردم خواب میبینم دوباره خوابیدم. بعد شى تیزى دستم را سوراخ کرد بلند شدم دیدم خودکارمه که هر شب با یه کاغذ مى ذارم بالا سرم. همسر جان از خودکار براى بیدار کردنم کمک گرفته بود. چشمهایم را باز کردم این دفعه خودش بود همسر محترم با حالى آشفته. ناخوش بود. منم که از مادر جان خوب یاد گرفته ام در مواقع اضطرار خودم را نبازم پریدم و در عرض ٢۵ دقیقه حاضر شدم ( در موارد عادى ١ ساعت ٢۵ دقیقه طول میکشه) شیرجه زدم پشت فرمون و پس از ندیدن پنج عدد دست انداز و خوشبختانه بدون هیچ گونه شکستگى سر و بدنِ همسر، رسیدیم کلینیک. کلینیک خیلى شلوغ بود فکر کردم ساعت را اشتباه دیدم. دقتم را افزایش دادم دیدم نخیر ساعت ۴ صبح است. اورژانس یک عدد ویلچر داد دست بنده تا همسر راحت تر باشد. نشستن روى ویلچر همانا و سرازیر شدن مردم سحر خیز براى عکاسى همان. همسر دستش را گذاشت رو صورتش که نشان بدهد خیلى راحت نیست ولى مردم عزیز با اراده بیشتر ادامه دادن. فقط نفهمیدم اون دختر خانومى که اصرار داشت سلفى دو نفره بگیرد موفق شد یا اینکه بودن من پشت ویلچر عکس سلفیش را خراب کرد. دوست عزیز اگر مطلب بنده را میخوانید از همین جا عذر خواهى من را پذیرا باشید ! بالاخره همسر روى تخت کلینیک خوابید و اکسیژن به دادش رسید. کنار تخت خوابم برد. یک لحظه احساس کردم طناب دار دور گردنم پیچیده شده. پریدم. خانوم مسنى روسریم را میکشید. سوال کرد: دخترم اون آقا، وحید طالب لو هستش ؟ من که هراسون شده بودم گفتم بله بله فکر کنم خودشه. گفت: طفلى. مگه ورزشکارها هم مریض میشن؟ حالا چش شده. نکنه خودکشى کرده؟ گفتم نه به خدا. باور کنید یه بیمارى معمولیه. از اونا که همه مردم دچارش میشوند. الان هم آقامون حالش خوبه و مشغول کارِ سخت استراحت کردن هستند. خوشبختانه خانم هاى با درایت با اتکا به اکالیپتوس، آب پرتقال و لیمو شیرین دلیل خوب شدنه سریع همسرشون هستند!

پ.ن: مطلب صرفا جهت یه ریزه خندیدن نوشته شده. هیچ معنى و مفهوم جدى و قانونى ندارد.

[del.icio.us] [Facebook] [Google] [Technorati] [Twitter] [Yahoo!] [Email]

خبر جدید

آپدیت نود 32