سیدجمال محور مدرنيسم اسلامی است

سیدجمال محور مدرنيسم اسلامی است

گروه سیاست جهان نیوز ـ  سیدجمال‌الدین اسدآبادی نامی است که با دو عنصر اساسی اتحاد و بیداری جهان اسلام و هم‌چنین مبارزه با استعمار گره خورده است. بازگشت به اساس دین و بنیادسازی برای مفهوم مدرنیسم اسلامی مولفه‌هایی هستند که در منظومه فکری سیدجمال جایگاه ویژه‌ای دارند برای همین دکتر گلجان، وی را شخصیت محوری مدرنیسم اسلامی می‌داند. برای واکاوی ابعاد فکری این اندیشمند اسلامی، گفت‌وگویی با دکتر مهدی گلجان، عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس  و مدیر مسول نشریه علمی پزوهشی جامعه شناسی تاریخی انجام داده‌ایم که در ادامه از نظرتان می‌گذرد.

 سیدجمال‌الدین اسدآبادی جزو اولین افرادی است که در جهان اسلام، در مقابل تفکر غربی، بنیادی نو درانداخت. شیوه این اندیشمند اسلامی در قبال گفتمان یا گفتمان‌های هژمون غرب چگونه بود؟

از لحاظ تاریخی نخستین مواجهه جهان اسلام با مدرنیته غربی، مواجهه با وجه خشونت‌آمیز و غیرانسانی آن از طریق جنگ‌های اشغال‌گرانه در دو قرن گذشته بوده است. غربی‌ها در حالی که مسلمانان را قتل و غارت می‌کردند از مدارا و ترقی و مدرنیته سخن می‌گفتند. طبیعی است که اندیشمندان جوامع اسلامی هر کدام به اقتضای رویکرد و فهم خود از مسائل برخورد متفاوتی با مقوله مدرنیته داشتند. در اين ميان فهم سيد جمال‌الدين اسدآبادي از مدرنيته و اسلام، آغاز راهي است که تلفيق و سازگاري اين دو عرصه را راهکار معضل عقب‌ماندگي و مسئله امپرياليسم در کشورهاي اسلامي مي‌داند. سيد جما‌ل‌الدين اسدآبادي بر اين اعتقاد بود که راه برون‌رفت از واپس‌ماندگي و مقابله با امپرياليسم، بازتفسير آيين اسلامي است که در درون گفتمان مدرنيته صورت مي‌گيرد. در واقع سيد جما‌ل‌الدين ابتدا ميان مدرنيته و غرب جدايي مي‌افکند و سپس مدرنيته غيرغربي را مي‌جويد. البته مقصود از بازتفسیر و سازگاری اسلام و مدرنیته این نیست که یکی را بی‌چون و چرا بپذیریم و دیگری را در آن منحل کنیم، بلکه هدف این است که امکان تحقق اسلام و مدرنیته در یک جامعه فراهم شود. جامعه‌ای که اعضای آن به اسلام ایمان داشته باشند و در فکر و عمل اسلامی بیاندیشند و اسلامی رفتار کنند و در عین حال ضوابط مدرنیته در آن رعایت شود. در واقع قرن نوزدهم با هجوم همه‌جانبه غرب و به دنبال آن مدرنتیه غربی به جهان اسلام همراه شد. برخورد اسلام و مدرنیته غربی چالشی بزرگ برای مسلمانان ایجاد کرد و در این بین هر يک از متفکران سرزمين‌هاي اسلامي به فراخور درک خود از بنيان سنت و مدرنيسم در صدد پاسخ‌گویی به این مسئله برآمدند.

مسلمانان در برخورد با مدرنیته راهکارهای متفاوتی را در پیش گرفته‌اند، اما به روشنی می‌توان نشان داد که موضع‌گیری‌های آنان در قبال مدرنیته از دو عامل اساسی تاثیر پذیرفته است: نخست، تعریف و تلقی آنان از مدرنیته و دوم، تعریف و تلقی آنان از اسلام. این طیف تنها کوشش‌ها و مساعی تئوریک متفکرانی را شامل می‌شود که هم‌نشینی دین و مدرنیته را ممکن می‌دانند.

سيد جما‌ل‌الدين نيز از جمله اين متفکران بود. او براي پاسخ‌گويي به مسئله عقب‌ماندگي و امپرياليسم ـ يعني بحران جوامع اسلامي ـ ناگزير از انديشه‌ورزي در باب مباني سنت و تجدد بود. سيد جما‌ل‌الدين علل ريشه‌هاي زوال و انحطاط جهان اسلام را داراي دو بُعد دروني و بيروني مي‌دانست. بُعد دروني بر مسئله بي‌قانوني، فقدان دانش، نبود آزادي و همبستگي اجتماعي تاکيد داشت و بعد بيروني بر مسئله استعمار و نداشتن استقلال اين سرزمين‌ها دلالت مي‌کرد. وی مدرنیته را به دو نوع «اسلامی» و «غربی» تقسیم می‌کند و معتقد است که مدرنیته غربی با اسلام نمی‌سازد، زیرا این مدرنیته با «فرهنگ غربی» عجین شده است؛ اما بر این باور است که از طریق بازسازی مدرنیته و پیراستن آن از عناصر فرهنگ غربی و پیوند زدن آن با فرهنگ و ارزش‌های اسلامی آن می‌توان نوع دیگری از مدرنیته را کشف یا بنا کرد یا «قرائتی» از مدرنیته داد که با اسلام سازگار باشد.

قرائت سید جمال از مدرنیته‌ای که می‌فرمایید، بر چه مبانی و اصولی استوار شده بود؟ و اساسا در این مسیر چارچوب فکري سيد جما‌ل‌الدين چگونه پی‌ریزی شده بود؟

دو پیش‌فرض مهم این دسته از دیدگاه‌ها به شرح زیر است. اول اینکه مدرنیته قرائت‌بردار است و به‌جای سخن گفتن از مدرنیته می‌توان یا باید از مدرنیته‌ها سخن گفت و دوم اینکه تفکیک مدرنیته از فرهنگ غرب آن را از مدرنیته بودن ساقط نمی‌کند. سيد جما‌ل راهکار خروج از بحران‌های سياسي جوامع اسلامي را در سه اصل اساسي خلاصه مي‌کند. 1. تبديل شيوه حكومت از استبدادي به مشروطه و برقراري قانون به جاي رسوم و اوامر 2. از ميان بردن آثار تفرقه مذهبي و احياي روح وحدت اسلامي و 3. مبارزه علني و بيرحمانه با نفوذ استعمار.

هر چند سيد جمال الدين اسدآبادي نخستين قهرمان مبارزه با استعمار نيست اما بدون شک يکي از مهم‌ترين آن‌ها است. دليل اين اهميت در چیست؟
دلیل این اهمیت را مي‌بايد در پاسخ خاص وي به استعمار جست‌وجو کرد. اين پاسخ همان اتحاد اسلامي است. اتحاد اسلامی مدنظر سید جمال چهار ویژگی مهم دارد که عبارتند از: يک راه حل فکري ـ فرهنگي به مسئله استعمار، سازگاری ميان آموزه‌هاي مدرن (عقلانيت و سوژه خود بنياد) و آموزه‌هاي اسلامي (جبر و اختيار و…)، شکل‌گیری حول محور هويت اسلامي و برخورداری از يک استراتژي دو وجهي (اتحاد دول اسلامي و اتحاد ملل اسلامي). البته مقصود سيد جما‌ل‌الدين از اتحاد اسلامی اين نبود که حکومت‌هاي اسلامي حکومت واحدي را تشکيل بدهند، بلکه بايد به اوضاع و احوال يکديگر آشنا شده و در کارها باهم همکاري کنند. از نظر سيد جما‌ل‌الدين اتحاد، خودآگاهي نسبت به منافع مشترکي است که برتري و عظمت را به ارمغان مي‌آورد.

سیدجمال بین اسلام و مدرنیته چگونه پل‌سازی کرده بود؟ و اساسا در آن دوره در جهان اسلام در برابر مدرنیسم چه رویکردهایی وجود داشت و رویکرد سیدجمال چگونه بود؟

در سده نوزدهم جهان به دو اردوگاه تقسيم شده بود: يکي جناح پيشرفته که هم دانش و کارشناسي داشت و هم استعمارگر بود. دوم جناح واپس‌مانده که به دانش و کارشناسي جناح پيشرفته نياز داشت و استعمار و استثمار شدن به سودش نبود. جهان اسلام مانند بقيه جهان غيراروپايي ناچار بود، در برابر تمدن دو رويه غرب راهي براي ادامه زندگي برگزيند. بنابراين اقشار گوناگون جامعه اسلامي اعم از سياستمداران، روشنفکران و متفکران درصدد پاسخگویی و ارائه راهکار برآمدند. پاسخ‌هاي مسلمانان به مدرنيته در سه دسته تقسيم‌بندي می‌شود که شامل سنت‌گرايي محافظه‌کار، نوگرايي مترقي و اصلاح‌طلبي اسلامي است. سنت‌گرايي، نشان‌دهنده موضعي ايستا و انفعالي است که به دشواري مي‌تواند نسبت به انگيزه بيروني واکنش نشان دهد. جهت‌گيري عمده سنت‌گرايي، تاريخ‌گرا بود، يعني از سنتي الهام و توان مي‌گرفت که از لحاظ تاريخي استنتاج شده بود و از نظر فکری پيوسته حالت واپس‌نگر داشت. از نظر يک سنت‌گرا، گذشته پيش از آينده، جايگاه عصر طلايي بود. گذشته برگشت‌پذير بوده و روزي بايد برگردانده مي‌شد. در مقابل این جهت‌گیری، دیدگاه نوگرايي، پيش‌نگر بود. نوگرايي نگاهی مثبت نسبت به نوآوري‌ها و دگرگوني دارد. بنابراين نوگرايي نشان‌دهنده ديدگاهي پويا، اساسا عمل‌گرا و انطباق‌پذير است.

اساسا نوگرايی خصلتي آرمان‌گرایانه داشت و معتقد بود که عصر طلايي نه در گذشته، بلکه در آينده است. اما جريان فكري سوم، اصلاح‌طلبي اسلامی (ديني) است كه بیشتر پژوهش‌گران آغاز آن را به سيدجمال نسبت می‌دهند. باور اصلي اين جريان اين بود كه مشكلات اصلي جوامع اسلامي ناشي از دوري جستن از آموزه‌های دين اسلام است و چاره مشكل، پيروي از غرب نيست بلكه درمان اين درد را بايد در بازگشت به اسلام اصيل جست‌وجو کرد. برخورد اين جريان فكري با مسئله غرب عاقلانه و بدون تعصب است نه رد مطلق و نه پذيرش مطلق را توصيه مي‌كند و معتقد است دين و سياست یا دین و دانش تناقصي با هم ندارند.

سيدجمال به عنوان پيشتاز اسلام نوگراي اجتهادي چاره مشكل را نه در دست كشيدن از اسلام (غرب‌گرايان) و نه در ايجاد مذاهب جديد به نام دين مانند «وهابيت» و «بهائيت» مي‌دانست، بلكه بر اين باور بود كه مسلمانان نيازي به دين تازه ندارند و دين اسلام با توجه به مقتضيات زمان و مكان نیاز به یک بيان مطلوب دارد. اصلاح‌طلبي بر آن بود که حقيقت اسلامي را دوباره برقرار و تقويت کند، اما آن را در معرض انتقاد آزاد قرار ندهد. به هر حال سابقه جنبش اصلاح‌طلبي ديني به پيش از سيد جما‌ل‌الدين بازمي‌گردد، اما آن جنبش‌ها معطوف به جنبه‌هاي دروني تفکر اسلامي بوده و کاملا رويکردي سنتي داشتند. سيدجمال بر اين اعتقاد بود كه مشكلات جوامع اسلامي نه در ذات دين (آن‌گونه كه غرب‌گرايان مي‌گويند)، بلكه در عدم توجه به اساس دين و فراموشي و زنگارگرفتگي آموزه‌هاي آن است.

چنين است که جما‌ل‌الدين اسدآبادي را یکی از پرنفوذترين چهره‌هاي جنبش اصلاح‌طلبي اسلامي مي‌دانند. وی شخصيت محوری مدرنيسم اسلامي است. بايد گفت که رويکرد سيد جما‌ل‌الدين، در رويارويي با مدرنيته شکل گرفته و از آن تاثیر پذیرفت. در گفتمان سيد جما‌ل‌الدين فضيلت، شالوده و بنيان دين است و انگاره‌هاي مدرن بايد در درون آن بازسازي شوند. چه در غير اين صورت همبستگي اجتماعي ملت‌هاي اسلام دستخوش زوال مي‌شود.

از نظر سيد جما‌ل‌الدين حاکميت گفتمان مدرنيته ضرورتي اجتناب‌ناپذير است. استدلال سید جمال از طرح این ضرورت اجتناب‌ناپذیر چیست؟
سيد جما‌ل‌الدين پیشرفت جوامع غربی را نتیجه توجه بسیار آن‌ها به دانش و پژوهش می‌داند و معتقد است که جوامع اسلامي نيز ناگزير از روي آوردن دانش و فنون جدید هستند. وی معتقد بود بايد از دستاوردهاي بشري به سود ملت‌هاي مسلمان استفاده كرد، زيرا دانش در انحصار هيچ‌كس نيست و هيچ‌كس نبايد ديگران را از دانش‌های بشري محروم كند. بنابراين سيدجما‌ل‌الدين نوسازي سياسي- اجتماعي جوامع اسلامي را وجهه همت خود ساخت. سید جمال بر این باور بود که دانش و معارف بشري و دنيوي هيچ مغايرتي با دين ندارد و اگر به درستی به آن‌ها توجه کنیم می‌بینیم كه سبب تقویت دين می‌شوند. وی در این خصوص با استناد به آیه 11 سوره رعد اشاره می‌کند که قرآن کریم تغییرات اجتماعی را به عهده خود انسان‌ها گذاشته و نتیجه می‌گیرد که مردم مسلمان براي تغيير وضعيت خود بايد اقدام كنند و به علوم و فنون روز مجهز شوند و اين نكته با  گوهر دين منافات ندارد. از سوی دیگر در دیدگاه اصلاح‌طلبانه سیدجمال خبری از جزمیت اخباری‌گری یا باطن‌گرایی اسماعیلیه نیست و پویایی دینی در تمامی سطوح این دیدگاه موج می‌زند. او زرنگارهای برجای مانده از نسل‌های مرتجع را با صیقل عقلانیت دینی می‌زداید. بر پایه چنین باورهایی سيد جما‌ل‌الدين معتقد است براي مطابقت با وضعيت علمي دنياي مدرن بايد اعتقادات را به محک عقل سنجيد و كلام خدا را در جهت آزادي سياسي و بي‌نيازي اقتصادي و حقوق حقه انساني آن‌ها فهميد. او ميان عقل به‌معناي مدرن آن و مباني ديانت اسلامي تناقضي ندیده و چنين عقلانيتي را موجب درستي و تعديل اخلاق و سبب مدنيت عالم مي‌داند.

به نظر می‌رسد سیدجمال، به عنوان یک پیشوای مذهبی، ضمن درک جهان‌شمولی دین اسلام، آن را مستعدترین عامل در ایجاد یگانگی و یکپارچگی بین سرزمین‌های اسلامی می‌دانست. وی در مواجهه با مدرنيته درصدد سازش ميان سنت اسلامي با آموزه‌هاي مدرن برآمد و بدين منظور تفسيري نو از اسلام ارائه کرد. این تفسیر نو چه برجستگی مهمی دارد؟ و دارای چه ابعادی است؟

سید جمال‌الدین کسب دانش جدید را ابزاری برای تقویت هویت و استقلال مسلمانان تلقی می‌کرد و حفظ موجودیت شرق را به کسب دانش وابسته می‌دانست. در گفتمان هویت‌بخش سیدجمال برای نیل به هویت یگانه باید از خودباختگی و خودشیفتگی پرهیز كرد. او این دو اصطلاح منفی را در مقابل اصطلاح موثر و مفید «خودباوری» قرار داده و به منظور تقویت حس خودباوری مسلمانان همواره از عظمت، جلال و شكوه تمدن نخستین اسلام سخن گفته است. او در کنار اشاره به بزرگی تمدن نخستین اسلام، بر تاويل دوباره دين اسلام تاکید می‌کرد و معتقد بود که اين اسلام بازسازي شده همواره يگانه حقيقت بوده است.

به نظر سيد جمال فلسفه روشن‌گري نيز بر اساس ارزش‌هاي خود، چيزي را که در اسلام پذيرفتني بود، گزينش کرده است. سيد جما‌ل‌الدين در نخستین گام بر لزوم برقراری ارتباط میان رويه دانش‌محور مدرنيته و اسلامِ باز تفسير شده خود تاکید می‌کند و سپس با بازسازي هویت دینی مسلمانان به عنوان یک هویت خودباور و مستقل، جنبه دیگر مدرنیته يعني استعمار را به چالش می‌کشد. وی با تکیه گفتمان اصلاح‌طلبی اسلامي چاره مشكل را بازتعریف دين اسلام با توجه به مقتضيات زمان و مكان می‌داند.

سیدجمال محور مدرنيسم اسلامی است

گروه سیاست جهان نیوز ـ  سیدجمال‌الدین اسدآبادی نامی است که با دو عنصر اساسی اتحاد و بیداری جهان اسلام و هم‌چنین مبارزه با استعمار گره خورده است. بازگشت به اساس دین و بنیادسازی برای مفهوم مدرنیسم اسلامی مولفه‌هایی هستند که در منظومه فکری سیدجمال جایگاه ویژه‌ای دارند برای همین دکتر گلجان، وی را شخصیت محوری مدرنیسم اسلامی می‌داند. برای واکاوی ابعاد فکری این اندیشمند اسلامی، گفت‌وگویی با دکتر مهدی گلجان، عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس  و مدیر مسول نشریه علمی پزوهشی جامعه شناسی تاریخی انجام داده‌ایم که در ادامه از نظرتان می‌گذرد.

 سیدجمال‌الدین اسدآبادی جزو اولین افرادی است که در جهان اسلام، در مقابل تفکر غربی، بنیادی نو درانداخت. شیوه این اندیشمند اسلامی در قبال گفتمان یا گفتمان‌های هژمون غرب چگونه بود؟

از لحاظ تاریخی نخستین مواجهه جهان اسلام با مدرنیته غربی، مواجهه با وجه خشونت‌آمیز و غیرانسانی آن از طریق جنگ‌های اشغال‌گرانه در دو قرن گذشته بوده است. غربی‌ها در حالی که مسلمانان را قتل و غارت می‌کردند از مدارا و ترقی و مدرنیته سخن می‌گفتند. طبیعی است که اندیشمندان جوامع اسلامی هر کدام به اقتضای رویکرد و فهم خود از مسائل برخورد متفاوتی با مقوله مدرنیته داشتند. در اين ميان فهم سيد جمال‌الدين اسدآبادي از مدرنيته و اسلام، آغاز راهي است که تلفيق و سازگاري اين دو عرصه را راهکار معضل عقب‌ماندگي و مسئله امپرياليسم در کشورهاي اسلامي مي‌داند. سيد جما‌ل‌الدين اسدآبادي بر اين اعتقاد بود که راه برون‌رفت از واپس‌ماندگي و مقابله با امپرياليسم، بازتفسير آيين اسلامي است که در درون گفتمان مدرنيته صورت مي‌گيرد. در واقع سيد جما‌ل‌الدين ابتدا ميان مدرنيته و غرب جدايي مي‌افکند و سپس مدرنيته غيرغربي را مي‌جويد. البته مقصود از بازتفسیر و سازگاری اسلام و مدرنیته این نیست که یکی را بی‌چون و چرا بپذیریم و دیگری را در آن منحل کنیم، بلکه هدف این است که امکان تحقق اسلام و مدرنیته در یک جامعه فراهم شود. جامعه‌ای که اعضای آن به اسلام ایمان داشته باشند و در فکر و عمل اسلامی بیاندیشند و اسلامی رفتار کنند و در عین حال ضوابط مدرنیته در آن رعایت شود. در واقع قرن نوزدهم با هجوم همه‌جانبه غرب و به دنبال آن مدرنتیه غربی به جهان اسلام همراه شد. برخورد اسلام و مدرنیته غربی چالشی بزرگ برای مسلمانان ایجاد کرد و در این بین هر يک از متفکران سرزمين‌هاي اسلامي به فراخور درک خود از بنيان سنت و مدرنيسم در صدد پاسخ‌گویی به این مسئله برآمدند.

مسلمانان در برخورد با مدرنیته راهکارهای متفاوتی را در پیش گرفته‌اند، اما به روشنی می‌توان نشان داد که موضع‌گیری‌های آنان در قبال مدرنیته از دو عامل اساسی تاثیر پذیرفته است: نخست، تعریف و تلقی آنان از مدرنیته و دوم، تعریف و تلقی آنان از اسلام. این طیف تنها کوشش‌ها و مساعی تئوریک متفکرانی را شامل می‌شود که هم‌نشینی دین و مدرنیته را ممکن می‌دانند.

سيد جما‌ل‌الدين نيز از جمله اين متفکران بود. او براي پاسخ‌گويي به مسئله عقب‌ماندگي و امپرياليسم ـ يعني بحران جوامع اسلامي ـ ناگزير از انديشه‌ورزي در باب مباني سنت و تجدد بود. سيد جما‌ل‌الدين علل ريشه‌هاي زوال و انحطاط جهان اسلام را داراي دو بُعد دروني و بيروني مي‌دانست. بُعد دروني بر مسئله بي‌قانوني، فقدان دانش، نبود آزادي و همبستگي اجتماعي تاکيد داشت و بعد بيروني بر مسئله استعمار و نداشتن استقلال اين سرزمين‌ها دلالت مي‌کرد. وی مدرنیته را به دو نوع «اسلامی» و «غربی» تقسیم می‌کند و معتقد است که مدرنیته غربی با اسلام نمی‌سازد، زیرا این مدرنیته با «فرهنگ غربی» عجین شده است؛ اما بر این باور است که از طریق بازسازی مدرنیته و پیراستن آن از عناصر فرهنگ غربی و پیوند زدن آن با فرهنگ و ارزش‌های اسلامی آن می‌توان نوع دیگری از مدرنیته را کشف یا بنا کرد یا «قرائتی» از مدرنیته داد که با اسلام سازگار باشد.

قرائت سید جمال از مدرنیته‌ای که می‌فرمایید، بر چه مبانی و اصولی استوار شده بود؟ و اساسا در این مسیر چارچوب فکري سيد جما‌ل‌الدين چگونه پی‌ریزی شده بود؟

دو پیش‌فرض مهم این دسته از دیدگاه‌ها به شرح زیر است. اول اینکه مدرنیته قرائت‌بردار است و به‌جای سخن گفتن از مدرنیته می‌توان یا باید از مدرنیته‌ها سخن گفت و دوم اینکه تفکیک مدرنیته از فرهنگ غرب آن را از مدرنیته بودن ساقط نمی‌کند. سيد جما‌ل راهکار خروج از بحران‌های سياسي جوامع اسلامي را در سه اصل اساسي خلاصه مي‌کند. 1. تبديل شيوه حكومت از استبدادي به مشروطه و برقراري قانون به جاي رسوم و اوامر 2. از ميان بردن آثار تفرقه مذهبي و احياي روح وحدت اسلامي و 3. مبارزه علني و بيرحمانه با نفوذ استعمار.

هر چند سيد جمال الدين اسدآبادي نخستين قهرمان مبارزه با استعمار نيست اما بدون شک يکي از مهم‌ترين آن‌ها است. دليل اين اهميت در چیست؟
دلیل این اهمیت را مي‌بايد در پاسخ خاص وي به استعمار جست‌وجو کرد. اين پاسخ همان اتحاد اسلامي است. اتحاد اسلامی مدنظر سید جمال چهار ویژگی مهم دارد که عبارتند از: يک راه حل فکري ـ فرهنگي به مسئله استعمار، سازگاری ميان آموزه‌هاي مدرن (عقلانيت و سوژه خود بنياد) و آموزه‌هاي اسلامي (جبر و اختيار و…)، شکل‌گیری حول محور هويت اسلامي و برخورداری از يک استراتژي دو وجهي (اتحاد دول اسلامي و اتحاد ملل اسلامي). البته مقصود سيد جما‌ل‌الدين از اتحاد اسلامی اين نبود که حکومت‌هاي اسلامي حکومت واحدي را تشکيل بدهند، بلکه بايد به اوضاع و احوال يکديگر آشنا شده و در کارها باهم همکاري کنند. از نظر سيد جما‌ل‌الدين اتحاد، خودآگاهي نسبت به منافع مشترکي است که برتري و عظمت را به ارمغان مي‌آورد.

سیدجمال بین اسلام و مدرنیته چگونه پل‌سازی کرده بود؟ و اساسا در آن دوره در جهان اسلام در برابر مدرنیسم چه رویکردهایی وجود داشت و رویکرد سیدجمال چگونه بود؟

در سده نوزدهم جهان به دو اردوگاه تقسيم شده بود: يکي جناح پيشرفته که هم دانش و کارشناسي داشت و هم استعمارگر بود. دوم جناح واپس‌مانده که به دانش و کارشناسي جناح پيشرفته نياز داشت و استعمار و استثمار شدن به سودش نبود. جهان اسلام مانند بقيه جهان غيراروپايي ناچار بود، در برابر تمدن دو رويه غرب راهي براي ادامه زندگي برگزيند. بنابراين اقشار گوناگون جامعه اسلامي اعم از سياستمداران، روشنفکران و متفکران درصدد پاسخگویی و ارائه راهکار برآمدند. پاسخ‌هاي مسلمانان به مدرنيته در سه دسته تقسيم‌بندي می‌شود که شامل سنت‌گرايي محافظه‌کار، نوگرايي مترقي و اصلاح‌طلبي اسلامي است. سنت‌گرايي، نشان‌دهنده موضعي ايستا و انفعالي است که به دشواري مي‌تواند نسبت به انگيزه بيروني واکنش نشان دهد. جهت‌گيري عمده سنت‌گرايي، تاريخ‌گرا بود، يعني از سنتي الهام و توان مي‌گرفت که از لحاظ تاريخي استنتاج شده بود و از نظر فکری پيوسته حالت واپس‌نگر داشت. از نظر يک سنت‌گرا، گذشته پيش از آينده، جايگاه عصر طلايي بود. گذشته برگشت‌پذير بوده و روزي بايد برگردانده مي‌شد. در مقابل این جهت‌گیری، دیدگاه نوگرايي، پيش‌نگر بود. نوگرايي نگاهی مثبت نسبت به نوآوري‌ها و دگرگوني دارد. بنابراين نوگرايي نشان‌دهنده ديدگاهي پويا، اساسا عمل‌گرا و انطباق‌پذير است.

اساسا نوگرايی خصلتي آرمان‌گرایانه داشت و معتقد بود که عصر طلايي نه در گذشته، بلکه در آينده است. اما جريان فكري سوم، اصلاح‌طلبي اسلامی (ديني) است كه بیشتر پژوهش‌گران آغاز آن را به سيدجمال نسبت می‌دهند. باور اصلي اين جريان اين بود كه مشكلات اصلي جوامع اسلامي ناشي از دوري جستن از آموزه‌های دين اسلام است و چاره مشكل، پيروي از غرب نيست بلكه درمان اين درد را بايد در بازگشت به اسلام اصيل جست‌وجو کرد. برخورد اين جريان فكري با مسئله غرب عاقلانه و بدون تعصب است نه رد مطلق و نه پذيرش مطلق را توصيه مي‌كند و معتقد است دين و سياست یا دین و دانش تناقصي با هم ندارند.

سيدجمال به عنوان پيشتاز اسلام نوگراي اجتهادي چاره مشكل را نه در دست كشيدن از اسلام (غرب‌گرايان) و نه در ايجاد مذاهب جديد به نام دين مانند «وهابيت» و «بهائيت» مي‌دانست، بلكه بر اين باور بود كه مسلمانان نيازي به دين تازه ندارند و دين اسلام با توجه به مقتضيات زمان و مكان نیاز به یک بيان مطلوب دارد. اصلاح‌طلبي بر آن بود که حقيقت اسلامي را دوباره برقرار و تقويت کند، اما آن را در معرض انتقاد آزاد قرار ندهد. به هر حال سابقه جنبش اصلاح‌طلبي ديني به پيش از سيد جما‌ل‌الدين بازمي‌گردد، اما آن جنبش‌ها معطوف به جنبه‌هاي دروني تفکر اسلامي بوده و کاملا رويکردي سنتي داشتند. سيدجمال بر اين اعتقاد بود كه مشكلات جوامع اسلامي نه در ذات دين (آن‌گونه كه غرب‌گرايان مي‌گويند)، بلكه در عدم توجه به اساس دين و فراموشي و زنگارگرفتگي آموزه‌هاي آن است.

چنين است که جما‌ل‌الدين اسدآبادي را یکی از پرنفوذترين چهره‌هاي جنبش اصلاح‌طلبي اسلامي مي‌دانند. وی شخصيت محوری مدرنيسم اسلامي است. بايد گفت که رويکرد سيد جما‌ل‌الدين، در رويارويي با مدرنيته شکل گرفته و از آن تاثیر پذیرفت. در گفتمان سيد جما‌ل‌الدين فضيلت، شالوده و بنيان دين است و انگاره‌هاي مدرن بايد در درون آن بازسازي شوند. چه در غير اين صورت همبستگي اجتماعي ملت‌هاي اسلام دستخوش زوال مي‌شود.

از نظر سيد جما‌ل‌الدين حاکميت گفتمان مدرنيته ضرورتي اجتناب‌ناپذير است. استدلال سید جمال از طرح این ضرورت اجتناب‌ناپذیر چیست؟
سيد جما‌ل‌الدين پیشرفت جوامع غربی را نتیجه توجه بسیار آن‌ها به دانش و پژوهش می‌داند و معتقد است که جوامع اسلامي نيز ناگزير از روي آوردن دانش و فنون جدید هستند. وی معتقد بود بايد از دستاوردهاي بشري به سود ملت‌هاي مسلمان استفاده كرد، زيرا دانش در انحصار هيچ‌كس نيست و هيچ‌كس نبايد ديگران را از دانش‌های بشري محروم كند. بنابراين سيدجما‌ل‌الدين نوسازي سياسي- اجتماعي جوامع اسلامي را وجهه همت خود ساخت. سید جمال بر این باور بود که دانش و معارف بشري و دنيوي هيچ مغايرتي با دين ندارد و اگر به درستی به آن‌ها توجه کنیم می‌بینیم كه سبب تقویت دين می‌شوند. وی در این خصوص با استناد به آیه 11 سوره رعد اشاره می‌کند که قرآن کریم تغییرات اجتماعی را به عهده خود انسان‌ها گذاشته و نتیجه می‌گیرد که مردم مسلمان براي تغيير وضعيت خود بايد اقدام كنند و به علوم و فنون روز مجهز شوند و اين نكته با  گوهر دين منافات ندارد. از سوی دیگر در دیدگاه اصلاح‌طلبانه سیدجمال خبری از جزمیت اخباری‌گری یا باطن‌گرایی اسماعیلیه نیست و پویایی دینی در تمامی سطوح این دیدگاه موج می‌زند. او زرنگارهای برجای مانده از نسل‌های مرتجع را با صیقل عقلانیت دینی می‌زداید. بر پایه چنین باورهایی سيد جما‌ل‌الدين معتقد است براي مطابقت با وضعيت علمي دنياي مدرن بايد اعتقادات را به محک عقل سنجيد و كلام خدا را در جهت آزادي سياسي و بي‌نيازي اقتصادي و حقوق حقه انساني آن‌ها فهميد. او ميان عقل به‌معناي مدرن آن و مباني ديانت اسلامي تناقضي ندیده و چنين عقلانيتي را موجب درستي و تعديل اخلاق و سبب مدنيت عالم مي‌داند.

به نظر می‌رسد سیدجمال، به عنوان یک پیشوای مذهبی، ضمن درک جهان‌شمولی دین اسلام، آن را مستعدترین عامل در ایجاد یگانگی و یکپارچگی بین سرزمین‌های اسلامی می‌دانست. وی در مواجهه با مدرنيته درصدد سازش ميان سنت اسلامي با آموزه‌هاي مدرن برآمد و بدين منظور تفسيري نو از اسلام ارائه کرد. این تفسیر نو چه برجستگی مهمی دارد؟ و دارای چه ابعادی است؟

سید جمال‌الدین کسب دانش جدید را ابزاری برای تقویت هویت و استقلال مسلمانان تلقی می‌کرد و حفظ موجودیت شرق را به کسب دانش وابسته می‌دانست. در گفتمان هویت‌بخش سیدجمال برای نیل به هویت یگانه باید از خودباختگی و خودشیفتگی پرهیز كرد. او این دو اصطلاح منفی را در مقابل اصطلاح موثر و مفید «خودباوری» قرار داده و به منظور تقویت حس خودباوری مسلمانان همواره از عظمت، جلال و شكوه تمدن نخستین اسلام سخن گفته است. او در کنار اشاره به بزرگی تمدن نخستین اسلام، بر تاويل دوباره دين اسلام تاکید می‌کرد و معتقد بود که اين اسلام بازسازي شده همواره يگانه حقيقت بوده است.

به نظر سيد جمال فلسفه روشن‌گري نيز بر اساس ارزش‌هاي خود، چيزي را که در اسلام پذيرفتني بود، گزينش کرده است. سيد جما‌ل‌الدين در نخستین گام بر لزوم برقراری ارتباط میان رويه دانش‌محور مدرنيته و اسلامِ باز تفسير شده خود تاکید می‌کند و سپس با بازسازي هویت دینی مسلمانان به عنوان یک هویت خودباور و مستقل، جنبه دیگر مدرنیته يعني استعمار را به چالش می‌کشد. وی با تکیه گفتمان اصلاح‌طلبی اسلامي چاره مشكل را بازتعریف دين اسلام با توجه به مقتضيات زمان و مكان می‌داند.

سیدجمال محور مدرنيسم اسلامی است

کرمان نیوز

ورزش و زندگی