نگاهی به رفتار سلبریتی‌ها در هنگام بحران

نگاهی به رفتار سلبریتی‌ها در هنگام بحران

به گزارش جهان نیوز، چند ماه قبل، اوایل شهریور ماه، وقتی طوفان هاروی بخشی از ایالت تگزاس ایالات متحده را تخریب کرد و جان بسیاری را گرفت، به صورت طبیعی سلبریتی‌های امریکایی برای کمک به جبران خسارات به میدان آمدند و چهره‌های بسیاری مبالغ بالایی را به خیریه‌ها و صلیب سرخ اهدا کردند. برای مثال لئوناردو دی کاپریو و ساندرا بولاک هر کدام یک میلیون دلار، مایلی سایروس، خواننده و خواهران کاراشیان پانصد هزار دلار، کریس براون، خواننده، 100 هزار دلار، کوین هارت، الن دیجنرس، دواین جانسون، دی‌جی خالد، جنیفر لوپز، نیکی میناژ هرکدام 25 هزار دلار و … همین طور بسیاری از ستارگان دیگر.

البته در این بین بودند ستارگانی هم که با استفاده از محبوبیت اجتماعی خود دست به جمع‌آوری کمک از مردم زدند. از جمله جی‌جی وات، بازیکن مطرح تیم فوتبال آمریکایی هیوستون که به‌تنهایی در عرض چند روز و از طریق توئیتر خود بیش از 12 میلیون دلار برای فاجعه‌زدگان طوفان هاروی جمع‌آوری کرد، یا چهره‌هایی مانند کیتی پری، خواننده که در توئیترش که بیش از 100 میلیون دنبال‌کننده دارد خواست که مردم به صلیب سرخ پول اهدا کنند و از این طریق رقم بالایی را جمع کرد.

دو: سلبریتی‌های ما!
چند ماه بعد از طوفان هاروی در امریکا، اتفاق ناگوار زلزله کرمانشاه فرصت بسیار مناسبی را برای مقایسه رفتار سلبریتی‌ها ایرانی با همتایان آمریکایی خود و ارزیابی عملکرد آنها فراهم کرده است. نکته اولیه و بدیهی ماجرا این است که در نگاه اول، درست برعکس ستاره‌های غربی که عموما خود در پرداخت پول پیشقدم هستند و مبالغ بالایی را به حساب خیریه‌ها و صلیب سرخ می‌ریزند، در این طرف دنیا تا به امروز هیچ مبلغی به عنوان کمک شخصی از سوی هیچ ستاره‌ای اعلام نشده است و همه در دادن شماره حساب شخصی برای گرفتن و جمع‌آوری کمک از مردم از هم سبقت گرفته‌اند و با حجم کمک‌های مردم شوآف می‌کنند.

مردمی که در عین داشتن مشکلات اقتصادی عدیده در طول تمام سال‌های پس از انقلاب هیچگاه نشده است که فرصتی را برای کمک به دیگران از دست بدهند. بنابراین این برای بار اول و به دلیل درخواست سلبریتی‌ها نیست که این حجم از کمک نقدی و غیرنقدی را روانه مناطق نیازمند می‌کنند.

سه: بحران حساب‌های شخصی!
اما مشکل عدم کمک شخصی توسط ستاره‌ها با وجود برخورداری از درآمد بسیار بالاتر از میانگین مردم نیست. این یک مسئله‌ شخصی است. حتی استفاده از ظرفیت و پایگاه اجتماعی سلبریتی‌ها برای بسیج مردم و آوردن تمام امکانات به صحنه بسیار هم مثبت است و راهگشا و ستارگان هنری و ورزشی تا همین جا و با استفاده از پایگاه مردمی خود نیز می‌توانند کمک‌های بزرگی را در حل انجام دهند.

مشکل از جایی آغاز می‌شود که این ظرفیت اجتماعی و پایگاه مردمی به جای آنکه به عنوان پشتوانه در خدمت نهادهای رسمی و مسئول قرار بگیرد و منجر به حل سریع‌تر بحران از مجرای اصلی شود، بهانه‌ای می‌شود برای شوآف و کل‌کل بین خود سلبریتی‌ها که لابد چه کسی حجم بیشتری از کمک را جمع‌آوری می‌کند و به مناطق آسیب‌دیده می‌رساند.

 
به آمریکا و رفتار ستاره‌ها در آنجا برگردیم. در آنجا اکثر قریب به اتفاق سلبریتی‌ها، خودشان کمک‌هایشان را به حساب نهادهای مسئول از جمله صلیب سرخ می‌ریزند و از مردم نیز می‌خواهند که کمک‌هایشان را به همین حساب بریزند. این یعنی هنرمندان و ورزشکاران از ظرفیت خود به عنوان پشتوانه‌ای برای صلیب سرخ به عنوان مسئول اصلی کمک‌رسانی به مردم اسیب‌دیده استفاده می‌کنند و نه دیده شدن بیشتر خود.

در این سوی جهان اما به جای آنکه ظرفیت ستاره‌ها عاملی برای حل سریع‌تر و بهتر بحران باشد، اعلام حساب‌های شخصی پی‌درپی و متعدد از سوی هرکسی که در اینستاگرام بالاتر از چند هزار طرفدار دارد و بردن این کمک‌ها به صورت شخصی به مناطق زلزله‌زده نه‌تنها حل مشکل را تسریع نمی‌کند، بلکه خود عاملی مهم در ایجاد هرج و مرج، بی‌نظمی و عدم امکان استفاده بهینه‌ از کمک‌های مردمی‌است. تصور کنید مبلغ بالای کمک‌های مردمی به جای آنکه توسط نهادهای مسئول مانند هلال احمر خرج بهبود و حل زیرساختی مشکلات شود، توسط هنرمند و ورزشکار محترم خرج تهیه وسایلی می‌شود که در منطقه‌ بحران عملا نیاز مبرمی به آن وجود ندارد و بلااستفاده می‌ماند.

چهار: مسئله‌ اعتبارزدایی از نهادهای رسمی
هرج و مرج، بی‌نظمی و عدم تخصیص درست منابع به نیازمندان خسارت اولیه‌ این شیوه ورود شخصی سلبریتی‌ها به حل بحران است. آسیب درازمدت این مسئله‌ اعتبارزدایی دائمی از نهادهای رسمی در نگاه مردم است و وقتی نهادهای مسئول، فارغ از تمام انتقاداتی که به عملکرد آنها وجود دارد، اعتبارشان را در نگاه مردم از دست بدهند، نه در بحران فعلی و نه در هیچ بحران دیگری در آینده امکان خدمت‌رسانی مناسب را نخواهند داشت و هیچ‌گاه امکان بسیج نیروها و استفاده از ظرفیت‌های مردم را پیدا نخواهند کرد و به یک سازمان بی‌کارکرد و دکوری تبدیل خواهند شد. درعوض ده‌ها ستاره‌ای تبدیل به مرجع حل بحران خواهند شد که مانند مورد اخیر حتی بین خود نیز توانایی تجمیع کمک‌ها و مصرف بهینه‌ آنها را ندارند و هرکدام بدون ارزیابی درست از نیازهای اساسی محل بحران با چند ماشین بار به محل حادثه خواهند رفت و با چندین عکس برای اینستاگرام به خانه باز خواهند گشت.

این حضور، به‌خصوص در مورد سلبریتی‌های ایرانی، شاید در نگاه اول و به دلیل پایگاه مردمی این ستاره‌ها مثبت به نظر برسد، اما در درازمدت آسیب‌های فراوانی را با خود به همراه خواهد داشت و هنوز دو هفته از انتشار نگذشته بود که این موضوع به اصلی‌ترین بحث رسانه‌ها تبدیل شد. آیا واقعا این مدل حضور سلبریتی‌ها در موضوعات مختلف در درازمدت به سود کشور خواهد بود؟

منبع:فارس

نگاهی به رفتار سلبریتی‌ها در هنگام بحران

به گزارش جهان نیوز، چند ماه قبل، اوایل شهریور ماه، وقتی طوفان هاروی بخشی از ایالت تگزاس ایالات متحده را تخریب کرد و جان بسیاری را گرفت، به صورت طبیعی سلبریتی‌های امریکایی برای کمک به جبران خسارات به میدان آمدند و چهره‌های بسیاری مبالغ بالایی را به خیریه‌ها و صلیب سرخ اهدا کردند. برای مثال لئوناردو دی کاپریو و ساندرا بولاک هر کدام یک میلیون دلار، مایلی سایروس، خواننده و خواهران کاراشیان پانصد هزار دلار، کریس براون، خواننده، 100 هزار دلار، کوین هارت، الن دیجنرس، دواین جانسون، دی‌جی خالد، جنیفر لوپز، نیکی میناژ هرکدام 25 هزار دلار و … همین طور بسیاری از ستارگان دیگر.

البته در این بین بودند ستارگانی هم که با استفاده از محبوبیت اجتماعی خود دست به جمع‌آوری کمک از مردم زدند. از جمله جی‌جی وات، بازیکن مطرح تیم فوتبال آمریکایی هیوستون که به‌تنهایی در عرض چند روز و از طریق توئیتر خود بیش از 12 میلیون دلار برای فاجعه‌زدگان طوفان هاروی جمع‌آوری کرد، یا چهره‌هایی مانند کیتی پری، خواننده که در توئیترش که بیش از 100 میلیون دنبال‌کننده دارد خواست که مردم به صلیب سرخ پول اهدا کنند و از این طریق رقم بالایی را جمع کرد.

دو: سلبریتی‌های ما!
چند ماه بعد از طوفان هاروی در امریکا، اتفاق ناگوار زلزله کرمانشاه فرصت بسیار مناسبی را برای مقایسه رفتار سلبریتی‌ها ایرانی با همتایان آمریکایی خود و ارزیابی عملکرد آنها فراهم کرده است. نکته اولیه و بدیهی ماجرا این است که در نگاه اول، درست برعکس ستاره‌های غربی که عموما خود در پرداخت پول پیشقدم هستند و مبالغ بالایی را به حساب خیریه‌ها و صلیب سرخ می‌ریزند، در این طرف دنیا تا به امروز هیچ مبلغی به عنوان کمک شخصی از سوی هیچ ستاره‌ای اعلام نشده است و همه در دادن شماره حساب شخصی برای گرفتن و جمع‌آوری کمک از مردم از هم سبقت گرفته‌اند و با حجم کمک‌های مردم شوآف می‌کنند.

مردمی که در عین داشتن مشکلات اقتصادی عدیده در طول تمام سال‌های پس از انقلاب هیچگاه نشده است که فرصتی را برای کمک به دیگران از دست بدهند. بنابراین این برای بار اول و به دلیل درخواست سلبریتی‌ها نیست که این حجم از کمک نقدی و غیرنقدی را روانه مناطق نیازمند می‌کنند.

سه: بحران حساب‌های شخصی!
اما مشکل عدم کمک شخصی توسط ستاره‌ها با وجود برخورداری از درآمد بسیار بالاتر از میانگین مردم نیست. این یک مسئله‌ شخصی است. حتی استفاده از ظرفیت و پایگاه اجتماعی سلبریتی‌ها برای بسیج مردم و آوردن تمام امکانات به صحنه بسیار هم مثبت است و راهگشا و ستارگان هنری و ورزشی تا همین جا و با استفاده از پایگاه مردمی خود نیز می‌توانند کمک‌های بزرگی را در حل انجام دهند.

مشکل از جایی آغاز می‌شود که این ظرفیت اجتماعی و پایگاه مردمی به جای آنکه به عنوان پشتوانه در خدمت نهادهای رسمی و مسئول قرار بگیرد و منجر به حل سریع‌تر بحران از مجرای اصلی شود، بهانه‌ای می‌شود برای شوآف و کل‌کل بین خود سلبریتی‌ها که لابد چه کسی حجم بیشتری از کمک را جمع‌آوری می‌کند و به مناطق آسیب‌دیده می‌رساند.

 
به آمریکا و رفتار ستاره‌ها در آنجا برگردیم. در آنجا اکثر قریب به اتفاق سلبریتی‌ها، خودشان کمک‌هایشان را به حساب نهادهای مسئول از جمله صلیب سرخ می‌ریزند و از مردم نیز می‌خواهند که کمک‌هایشان را به همین حساب بریزند. این یعنی هنرمندان و ورزشکاران از ظرفیت خود به عنوان پشتوانه‌ای برای صلیب سرخ به عنوان مسئول اصلی کمک‌رسانی به مردم اسیب‌دیده استفاده می‌کنند و نه دیده شدن بیشتر خود.

در این سوی جهان اما به جای آنکه ظرفیت ستاره‌ها عاملی برای حل سریع‌تر و بهتر بحران باشد، اعلام حساب‌های شخصی پی‌درپی و متعدد از سوی هرکسی که در اینستاگرام بالاتر از چند هزار طرفدار دارد و بردن این کمک‌ها به صورت شخصی به مناطق زلزله‌زده نه‌تنها حل مشکل را تسریع نمی‌کند، بلکه خود عاملی مهم در ایجاد هرج و مرج، بی‌نظمی و عدم امکان استفاده بهینه‌ از کمک‌های مردمی‌است. تصور کنید مبلغ بالای کمک‌های مردمی به جای آنکه توسط نهادهای مسئول مانند هلال احمر خرج بهبود و حل زیرساختی مشکلات شود، توسط هنرمند و ورزشکار محترم خرج تهیه وسایلی می‌شود که در منطقه‌ بحران عملا نیاز مبرمی به آن وجود ندارد و بلااستفاده می‌ماند.

چهار: مسئله‌ اعتبارزدایی از نهادهای رسمی
هرج و مرج، بی‌نظمی و عدم تخصیص درست منابع به نیازمندان خسارت اولیه‌ این شیوه ورود شخصی سلبریتی‌ها به حل بحران است. آسیب درازمدت این مسئله‌ اعتبارزدایی دائمی از نهادهای رسمی در نگاه مردم است و وقتی نهادهای مسئول، فارغ از تمام انتقاداتی که به عملکرد آنها وجود دارد، اعتبارشان را در نگاه مردم از دست بدهند، نه در بحران فعلی و نه در هیچ بحران دیگری در آینده امکان خدمت‌رسانی مناسب را نخواهند داشت و هیچ‌گاه امکان بسیج نیروها و استفاده از ظرفیت‌های مردم را پیدا نخواهند کرد و به یک سازمان بی‌کارکرد و دکوری تبدیل خواهند شد. درعوض ده‌ها ستاره‌ای تبدیل به مرجع حل بحران خواهند شد که مانند مورد اخیر حتی بین خود نیز توانایی تجمیع کمک‌ها و مصرف بهینه‌ آنها را ندارند و هرکدام بدون ارزیابی درست از نیازهای اساسی محل بحران با چند ماشین بار به محل حادثه خواهند رفت و با چندین عکس برای اینستاگرام به خانه باز خواهند گشت.

این حضور، به‌خصوص در مورد سلبریتی‌های ایرانی، شاید در نگاه اول و به دلیل پایگاه مردمی این ستاره‌ها مثبت به نظر برسد، اما در درازمدت آسیب‌های فراوانی را با خود به همراه خواهد داشت و هنوز دو هفته از انتشار نگذشته بود که این موضوع به اصلی‌ترین بحث رسانه‌ها تبدیل شد. آیا واقعا این مدل حضور سلبریتی‌ها در موضوعات مختلف در درازمدت به سود کشور خواهد بود؟

منبع:فارس

نگاهی به رفتار سلبریتی‌ها در هنگام بحران

نگاهی به خریدهای استقلال و پرسپولیس: گزینه‌های جا به جا

نگاهی به خریدهای استقلال و پرسپولیس: گزینه‌های جا به جا

بعد از این که کاوه رضایی حضورش در استقلال قطعی شد هواداران و مسئولان پرسپولیس دلیل این انتقال را مسائل مالی می‌‌دانستند.
بعد از این که کاوه رضایی حضورش در استقلال قطعی شد هواداران و مسئولان پرسپولیس دلیل این انتقال را مسائل مالی می‌‌دانستند.

 

اما بعد از این انتقادات، کاوه رضایی و علیرضا از دخالت مسائل فنی در این انتخاب گفتند. اما واقعا کاوه رضایی اگر مسائل فنی را درنظر داشت و همچنین منصوریان هم شرایط فنی تیمش را درنظر می‌گرفت این انتخاب یک انتخاب خوب بود؟در مورد وحید امیری هم همین استدلال وجود دارد. اگر قرار بود مسائل فنی برای طرفین درنظرگرفته شود امیری باید پرسپولیسی می‌شد؟

 

نگاهی به وضعیت دو تیم و بازیکنان و شرایط تیم نشان می‌دهد که این نقل وانتقال جابه‌جا انجام شده است!

 

کاوه رضایی مهاجمی است که استقلال از جنس بازی او چند بازیکن در تیم فعلی‌اش دارد. اگر به دنبال جذب مهاجم سرزن باشد بازیکنانی مثل علی قربانی و آرش افشین را به خدمت گرفته. اگر بخواهد روی تکنیک و بازی روی زمین این بازیکن حساب کند سجادشهباززاده را در ترکیب دارد که عملکرد فصل گذشته‌اش بهتر از کاوه رضایی بوده است.

 

با اضافه کردن جابرانصاری به این لیست، استقلال در خط حمله با ترافیک عجیبی روبرو است و حضور کاوه رضایی در این تیم نمی‌تواند توجیه فنی داشته باشد. این در حالی است که پرسپولیس بعد از رفتن طارمی و بنگستون با حضور علیپور و ساسان انصاری، مهاجم نوک تخصصی ندارد و کاوه رضایی با حضور در جمع سرخپوشان تنها مهاجم این تیم محسوب می‌شد.

 

در آن سوی میدان وحید امیری هم به تیمی رفته که بازیکنانی با سبک بازی شبیه او زیاد دارد. امید عالیشاه در جناح چپ و فرشاد احمدزاده در جناح راست بازیکنانی هستند که با حضور آنها، پرسپولیس نیاز چندانی به حضور وحید امیری را احساس نمی‌کرده است. در استقلال اما نیاز به وحید امیری بیشتر احساس می‌شد چون در جمع آبی‌ها بازیکنی با خصوصیت وحید امیری و در سطح او وجود ندارد.

نگاهی به خریدهای استقلال و پرسپولیس: گزینه‌های جا به جا

بعد از این که کاوه رضایی حضورش در استقلال قطعی شد هواداران و مسئولان پرسپولیس دلیل این انتقال را مسائل مالی می‌‌دانستند.
بعد از این که کاوه رضایی حضورش در استقلال قطعی شد هواداران و مسئولان پرسپولیس دلیل این انتقال را مسائل مالی می‌‌دانستند.

 

اما بعد از این انتقادات، کاوه رضایی و علیرضا از دخالت مسائل فنی در این انتخاب گفتند. اما واقعا کاوه رضایی اگر مسائل فنی را درنظر داشت و همچنین منصوریان هم شرایط فنی تیمش را درنظر می‌گرفت این انتخاب یک انتخاب خوب بود؟در مورد وحید امیری هم همین استدلال وجود دارد. اگر قرار بود مسائل فنی برای طرفین درنظرگرفته شود امیری باید پرسپولیسی می‌شد؟

 

نگاهی به وضعیت دو تیم و بازیکنان و شرایط تیم نشان می‌دهد که این نقل وانتقال جابه‌جا انجام شده است!

 

کاوه رضایی مهاجمی است که استقلال از جنس بازی او چند بازیکن در تیم فعلی‌اش دارد. اگر به دنبال جذب مهاجم سرزن باشد بازیکنانی مثل علی قربانی و آرش افشین را به خدمت گرفته. اگر بخواهد روی تکنیک و بازی روی زمین این بازیکن حساب کند سجادشهباززاده را در ترکیب دارد که عملکرد فصل گذشته‌اش بهتر از کاوه رضایی بوده است.

 

با اضافه کردن جابرانصاری به این لیست، استقلال در خط حمله با ترافیک عجیبی روبرو است و حضور کاوه رضایی در این تیم نمی‌تواند توجیه فنی داشته باشد. این در حالی است که پرسپولیس بعد از رفتن طارمی و بنگستون با حضور علیپور و ساسان انصاری، مهاجم نوک تخصصی ندارد و کاوه رضایی با حضور در جمع سرخپوشان تنها مهاجم این تیم محسوب می‌شد.

 

در آن سوی میدان وحید امیری هم به تیمی رفته که بازیکنانی با سبک بازی شبیه او زیاد دارد. امید عالیشاه در جناح چپ و فرشاد احمدزاده در جناح راست بازیکنانی هستند که با حضور آنها، پرسپولیس نیاز چندانی به حضور وحید امیری را احساس نمی‌کرده است. در استقلال اما نیاز به وحید امیری بیشتر احساس می‌شد چون در جمع آبی‌ها بازیکنی با خصوصیت وحید امیری و در سطح او وجود ندارد.

نگاهی به خریدهای استقلال و پرسپولیس: گزینه‌های جا به جا

اسکای نیوز

نگاهی به درماندگی آمریکا در سوریه/ چرا ترامپ فقط منتقد اوباما است نه مخالف اصول سیاست خارجه او!

نگاهی به درماندگی آمریکا در سوریه/ چرا ترامپ فقط منتقد اوباما است نه مخالف اصول سیاست خارجه او!

گروه بین الملل جهان نیوزـ در میان جامعه تحلیلی همچنان تلاش برای بدست آوردن چارچوب احتمالی سیاست خارجه دونالد ترامپ از میان اظهاراتش به نتیجه خاصی منتهی نشده است. البته این هم به دلیل این است که سخنان وی داری تناقض بوده و از چارچوب خاصی پیروی نمی کند. ترامپ نکته استراتژیکی در اظهاراتش بیان نمی کند که از اظهاراتش بتواند یک چارچوب کلی درآورد. اظهارات گاه تند و تیز وی درباره برخی پرونده های بین المللی تنها یک سخن عجولانه و هجومی محسوب می شود و یک چارچوب و استراتژی مشخص را دنبال نمی کند. همچنانکه وی اگر در یک پرونده بین المللی اظهاراتی تهاجمی بیان می کند درست در یک پرونده دیگر که حتی اهمیت بیشتری از آن دارد از یک سیاست منفعلانه حمایت می کند!

حتی شاید این سخن که سیاست خارجه وی اگر به کاخ سفید راه یابد تهاجمی خواهد بود نیز برآورد دقیقی نیست. زیرا ترامپ تقریبا در بسیاری از پرونده های مهم سیاست خارجه آمریکا همانند پرونده هسته ای ایران، کره شمالی و حتی چین بیان نکرده که اگر سیاست های اوباما را در اینباره قبول ندارد در عوض ان چه برنامه ای خواهد داشت؟ در همین اظهارات گاه تند و تهاجمی وی هیچ برنامه و اصول مشخصی دیده نمی شود الا مخالفت خوانی با اوباما.

اما یکی از پرونده های مهمی که هر کاندیدای ریاست جمهوری در آمریکا باید درباره آن سخن بگویید و اظهاراتش درباره این پرونده بخش زیادی از نوع سیاست خارجه آمریکا در قبال حتی خاورمیانه مشخص خواهد کرد، پرونده سوریه می باشد.

دونالد ترامپ نامزد احتمالی جمهوری خواهان در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا گفت اگر رئیس جمهور آمریکا شود تلاش خود را بر از بین بردن سازمان (تکفیری صهیونیستی) داعش متمرکز خواهد کرد و اقدام نظامی بر ضد بشار اسد رئیس جمهور سوریه انجام نخواهد داد.

ترامپ در مصاحبه ای که با شبکه «ام اس ان بی سی» آمریکا انجام داد، افزود: هیچ نیروی آمریکایی به عراق یا لیبی اعزام نخواهد کرد و در خارج از سوریه باقی خواهد ماند و به نفع یا بر ضد بشار اسد جنگ نخواهد کرد.

وی افزود: آمریکا مشکلات بزرگتری از مسئله بشار اسد دارد و ارتش آمریکا را برای نابودی داعش خواهد فرستاد.

وی همچنین از تصمیم آمریکا برای ورود به عراق در سال 2003 انتقاد و آن را تصمیمی «بد» توصیف کرد.

ترامپ همچنین با انتقاد از روش باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا که نیروهای آمریکایی را از عراق خارج کرد، این تصمیم را موجب ایجاد داعش دانست.

عدم دخالت نظامی علیه سوریه یعنی اذعان دوباره یکی از مهمترین چهره های آمریکایی برای اینکه آمریکا دیگر در موقعیت جنگی نمی تواند قرار بگیرد.

یکی از اصلی ترین پایه های سیاست خارجه اوباما در قبال سوریه و خاورمیانه نیز همین بود که هزینه بالای جنگ برای آمریکا دیگر صرفه نداشته و اوباما حتی به قیمت ناراضی شدن متحدینی همچون عربستان هیچگاه زیر بار دخالت نظامی در سوریه نرفت. به همین دلیل وقتی ترامپ هم نمی خواهد – بخوانید نمی تواند- از گزینه نظامی در مهمترین پرونده خاورمیانه استفاده کند، چارچوب سیاست خارجه وی بسیار شبیه اوباما خواهد شد با این تفاوت که لفاظی و اظهارات تند و تیزش بیشتر می باشد!

به تعبیر دیگر دونالد ترامپ تنها یک منتقد تبلیغاتی اوباما است نه حتی مخالف چارچوب حقیقی سیاست خارجه اوباما. ترامپ اظهاراتش بیش از هر کاندیدای دیگری در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تبلیغاتی تر – توخالی تر-  است و بی جهت نیست که وی در میانه حتی رسانه های آمریکایی نیز یکی از پوپولیست ترین چهرهای خواهان ریاست جمهوری آمریکا در سالهای اخیر لقب گرفته است.

نگاهی به درماندگی آمریکا در سوریه/ چرا ترامپ فقط منتقد اوباما است نه مخالف اصول سیاست خارجه او!

گروه بین الملل جهان نیوزـ در میان جامعه تحلیلی همچنان تلاش برای بدست آوردن چارچوب احتمالی سیاست خارجه دونالد ترامپ از میان اظهاراتش به نتیجه خاصی منتهی نشده است. البته این هم به دلیل این است که سخنان وی داری تناقض بوده و از چارچوب خاصی پیروی نمی کند. ترامپ نکته استراتژیکی در اظهاراتش بیان نمی کند که از اظهاراتش بتواند یک چارچوب کلی درآورد. اظهارات گاه تند و تیز وی درباره برخی پرونده های بین المللی تنها یک سخن عجولانه و هجومی محسوب می شود و یک چارچوب و استراتژی مشخص را دنبال نمی کند. همچنانکه وی اگر در یک پرونده بین المللی اظهاراتی تهاجمی بیان می کند درست در یک پرونده دیگر که حتی اهمیت بیشتری از آن دارد از یک سیاست منفعلانه حمایت می کند!

حتی شاید این سخن که سیاست خارجه وی اگر به کاخ سفید راه یابد تهاجمی خواهد بود نیز برآورد دقیقی نیست. زیرا ترامپ تقریبا در بسیاری از پرونده های مهم سیاست خارجه آمریکا همانند پرونده هسته ای ایران، کره شمالی و حتی چین بیان نکرده که اگر سیاست های اوباما را در اینباره قبول ندارد در عوض ان چه برنامه ای خواهد داشت؟ در همین اظهارات گاه تند و تهاجمی وی هیچ برنامه و اصول مشخصی دیده نمی شود الا مخالفت خوانی با اوباما.

اما یکی از پرونده های مهمی که هر کاندیدای ریاست جمهوری در آمریکا باید درباره آن سخن بگویید و اظهاراتش درباره این پرونده بخش زیادی از نوع سیاست خارجه آمریکا در قبال حتی خاورمیانه مشخص خواهد کرد، پرونده سوریه می باشد.

دونالد ترامپ نامزد احتمالی جمهوری خواهان در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا گفت اگر رئیس جمهور آمریکا شود تلاش خود را بر از بین بردن سازمان (تکفیری صهیونیستی) داعش متمرکز خواهد کرد و اقدام نظامی بر ضد بشار اسد رئیس جمهور سوریه انجام نخواهد داد.

ترامپ در مصاحبه ای که با شبکه «ام اس ان بی سی» آمریکا انجام داد، افزود: هیچ نیروی آمریکایی به عراق یا لیبی اعزام نخواهد کرد و در خارج از سوریه باقی خواهد ماند و به نفع یا بر ضد بشار اسد جنگ نخواهد کرد.

وی افزود: آمریکا مشکلات بزرگتری از مسئله بشار اسد دارد و ارتش آمریکا را برای نابودی داعش خواهد فرستاد.

وی همچنین از تصمیم آمریکا برای ورود به عراق در سال 2003 انتقاد و آن را تصمیمی «بد» توصیف کرد.

ترامپ همچنین با انتقاد از روش باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا که نیروهای آمریکایی را از عراق خارج کرد، این تصمیم را موجب ایجاد داعش دانست.

عدم دخالت نظامی علیه سوریه یعنی اذعان دوباره یکی از مهمترین چهره های آمریکایی برای اینکه آمریکا دیگر در موقعیت جنگی نمی تواند قرار بگیرد.

یکی از اصلی ترین پایه های سیاست خارجه اوباما در قبال سوریه و خاورمیانه نیز همین بود که هزینه بالای جنگ برای آمریکا دیگر صرفه نداشته و اوباما حتی به قیمت ناراضی شدن متحدینی همچون عربستان هیچگاه زیر بار دخالت نظامی در سوریه نرفت. به همین دلیل وقتی ترامپ هم نمی خواهد – بخوانید نمی تواند- از گزینه نظامی در مهمترین پرونده خاورمیانه استفاده کند، چارچوب سیاست خارجه وی بسیار شبیه اوباما خواهد شد با این تفاوت که لفاظی و اظهارات تند و تیزش بیشتر می باشد!

به تعبیر دیگر دونالد ترامپ تنها یک منتقد تبلیغاتی اوباما است نه حتی مخالف چارچوب حقیقی سیاست خارجه اوباما. ترامپ اظهاراتش بیش از هر کاندیدای دیگری در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تبلیغاتی تر – توخالی تر-  است و بی جهت نیست که وی در میانه حتی رسانه های آمریکایی نیز یکی از پوپولیست ترین چهرهای خواهان ریاست جمهوری آمریکا در سالهای اخیر لقب گرفته است.

نگاهی به درماندگی آمریکا در سوریه/ چرا ترامپ فقط منتقد اوباما است نه مخالف اصول سیاست خارجه او!

موزیک سرا

نگاهی به اظهارات اخیر «سرگئی لاوروف» درباره رویکرد جدید در سیاست خارجه روسیه/ چرا پوتین ضدآمریکایی تر خواهد شد؟

نگاهی به اظهارات اخیر «سرگئی لاوروف» درباره رویکرد جدید در سیاست خارجه روسیه/ چرا پوتین ضدآمریکایی تر خواهد شد؟

“گروه بین الملل جهان نیوز” ـ  سایه قدرت پوتین بر روسیه به اواسط دهه دوم  رسیده است. وی دو دوره قبلا رییس جمهور روسیه بود و بعد از آن هم در یک دوره چهارساله مدودوف که نفر دوم وی و ادامه قدرت او محسوب می شد، رییس جمهور سوریه گردید و اینک نیز بلافاصله وی در دوره سوم ریاست جمهوری خود در روسیه قدرت را بدست دارد.

همین پانزده سال به خوبی برای بررسی کارنامه پوتین کافیست تا همه خط مشی و راهبردهای پیدا و پنهان وی را بتوان در موضوعات کلان و راهبردی امروز جهان نمایان کرد. پوتین ضمن تحکیم ارتباط و تعامل با غرب تلاش کرد همواره در کنار این تعامل یک چهره ضد غربی نیز از خود به نمایش بگذارد. استفاده پوتین از ابزار جنگ برای رسیدن به خواسته هایش نشان می دهد که بازگشت به اقتدار دوران شوروی برای وی یک خواسته حقیقی است. حضور نظامی در جزیره کریمه و ایستادگی در برابر اروپا و آمریکا علی رغم تحریم های اقتصادی نشان داد پوتین برای گسترش وضعیت ژئوپولتیک کشورش آماده ریسک و جهش است. این خواسته با حضور نیروی هوایی و دریایی روسیه در سوریه، برای همه تحلیلگران بیش از پیش نمایان شد که روسیه می خواهد رفتارهای یک ابرقدرت شرقی را به نمایش بگذارد و نمی خواهد در عرصه توسعه غرب در مناطقی همچون خاورمیانه – که اهمیت آن کمتر از قفقاز برای روسیه است- تنها یک نظاره گر باشد.

با این وجود همواره این گمانه درباره رفتارهای دولت روسیه در میان تحلیلگران وجود داشته که روسیه گرچه در پرونده های همچون سوریه بیش از حد تصور حاضر به بازیگری شده ولی در نهایت به دنبال معامله نهایی و کسب امتیازات بزرگتر از آمریکا و غرب است. همین مساله در طول سالها مذاکرات هسته ای ایران و گروه 1+5 و ارزیابی رفتار دولت روسیه نیز این گمانه را تقویت کرده که روسیه به دنبال امتیاز گیری از دو طرف بوده و نهایتا با بسیاری از خواسته های آمریکا در این پرونده همراهی می کند. به همین دلیل رفتارهای ضدغربی و آمریکایی پوتین را صرفا اقدامات تاکتیکی و نه استراتژیک تفسیر می کنند.

با این وجود  اظهارات اخیر «سرگئی لاوروف»، وزیر خارجه روسیه، که از رویکرد جدید برای سیاست خارجه این کشور سخن گفت، بسیار مهم و راهبردی است.

وزیر خارجه روسیه ضمن اعلام آنکه مسکو در حال رسیدن به مفهوم جدیدی برای سیاست خارجه خود است که بیانگر گذار کنونی به سوی یک جهان چندقطبی خواهد بود، گفت: روند این جهان به‌گونه‌ای است که چالش‌های جدیدی را بر سر راه تمام قدرت‌های جهان قرار می‌دهد.

به گزارش راشاتودی، سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه، در جریان نشست شورای سیاست‌های خارجی و دفاعی گفت: وضعیت بین‌المللی همچنان تلفیقی و مناقشه‌آمیز است، با توجه به این مسئله یک روند و گرایش مشترک مشاهده شده است. ما در حال جابه‌جایی از جهانی با یک قدرت مرکزی به سوی جهانی چندقطبی و چندمحوری هستیم.

وی افزود: ما در تلاشیم این گرایش و روند را در اسناد عقیدتی اساسی خودمان از جمله استراتژی امنیت ملی روسیه و مفهوم سیاست خارجه‌اش به نمایش بگذاریم. لاوروف توضیح داد: گذار به سوی معماری چندمحوری در حالت ایده‌آل باید بر مبنای اثر متقابل قدرت‌های مرکزی پیشرو با هدف دستیابی به راه‌حل‌های مشترک برای مشکلات جهانی باشد. بااین‌حال، وی تأکید کرد: مسکو تردیدی ندارد تغییر جهت به سوی جهانی چندقطبی آسان یا سریع خواهد بود. این دیدگاه مشترک میان بسیاری از کشورهاست؛ اگرچه مانند همه مراحل گذشته تاریخ، هیچ چیز اتوماتیکی درباره امور بین‌المللی وجود ندارد. هیچ تضمینی وجود ندارد که تغییر مسیر مثبتی رخ خواهد داد. لاوروف افزود: حتی با وجود حمایت بین‌المللی و جهانی، تغییر جهت از جهانی با یک محور به سوی جهانی چندقطبی، وظیفه‌ای بسیار دشوار خواهد بود و نیازمند خط جدید مسئولیت‌پذیری، خرد و حسن‌نیت سیاسی از سوی همه بازیکنان خواهد بود. وزیر امور خارجه روسیه ادامه داد: اما در شرایطی که فلسفه همکاری برابر در راستای تضمین مدیریت جهانی مؤثر با مقاومت و مخالفت شرکای غربی‌مان مواجه شده، موانع در این راه متعدد خواهد بود.

از اظهارات راهبردی لارووف این مسئله را به خوبی می توان فهمید که اساسی ترین محاسبه روسیه در سیاست خارجه جدیدش بر این پایه است که این کشور به لحاظ راهبردی تحولات بین الملی را در سطح جهان در حال گذر از جهان تک قطبی به جهان چند قطبی می داند. همین محاسبه راهبردی روسیه را بیش از پیش مشتاق به نقش آفرینی در تحولات جهان و رویکرد ضد آمریکایی با هدف گرفتن امتیاز و سهیم شدن در راه حل های منطقه ای و بین المللی می کند. پوتین ظاهرا بیش از هر کس دیگری در کشورش به این مسئله اعتقاد دارد که روسیه در دوره گذار باید برای پایدار ماندن در جهان چند قطبی آینده با تحکیم رویکرد ضد آمریکایی و نهایتا تعامل از سر سهم برابر و نه قناعت به گرفتن برخی امتیازات مهیا شود.

این رویکرد تاکتیکی هم نیست زیرا لاروف به صراحت تاکید دارد که  ضمن درک این دوره گذار در تلاش هستند که این گرایش و روند را در اسناد عقیدتی اساسی روسیه ازجمله استراتژی امنیت ملی این کشور و مفهوم سیاست خارجه‌اش به نمایش بگذارند.

نگاهی به اظهارات اخیر «سرگئی لاوروف» درباره رویکرد جدید در سیاست خارجه روسیه/ چرا پوتین ضدآمریکایی تر خواهد شد؟

“گروه بین الملل جهان نیوز” ـ  سایه قدرت پوتین بر روسیه به اواسط دهه دوم  رسیده است. وی دو دوره قبلا رییس جمهور روسیه بود و بعد از آن هم در یک دوره چهارساله مدودوف که نفر دوم وی و ادامه قدرت او محسوب می شد، رییس جمهور سوریه گردید و اینک نیز بلافاصله وی در دوره سوم ریاست جمهوری خود در روسیه قدرت را بدست دارد.

همین پانزده سال به خوبی برای بررسی کارنامه پوتین کافیست تا همه خط مشی و راهبردهای پیدا و پنهان وی را بتوان در موضوعات کلان و راهبردی امروز جهان نمایان کرد. پوتین ضمن تحکیم ارتباط و تعامل با غرب تلاش کرد همواره در کنار این تعامل یک چهره ضد غربی نیز از خود به نمایش بگذارد. استفاده پوتین از ابزار جنگ برای رسیدن به خواسته هایش نشان می دهد که بازگشت به اقتدار دوران شوروی برای وی یک خواسته حقیقی است. حضور نظامی در جزیره کریمه و ایستادگی در برابر اروپا و آمریکا علی رغم تحریم های اقتصادی نشان داد پوتین برای گسترش وضعیت ژئوپولتیک کشورش آماده ریسک و جهش است. این خواسته با حضور نیروی هوایی و دریایی روسیه در سوریه، برای همه تحلیلگران بیش از پیش نمایان شد که روسیه می خواهد رفتارهای یک ابرقدرت شرقی را به نمایش بگذارد و نمی خواهد در عرصه توسعه غرب در مناطقی همچون خاورمیانه – که اهمیت آن کمتر از قفقاز برای روسیه است- تنها یک نظاره گر باشد.

با این وجود همواره این گمانه درباره رفتارهای دولت روسیه در میان تحلیلگران وجود داشته که روسیه گرچه در پرونده های همچون سوریه بیش از حد تصور حاضر به بازیگری شده ولی در نهایت به دنبال معامله نهایی و کسب امتیازات بزرگتر از آمریکا و غرب است. همین مساله در طول سالها مذاکرات هسته ای ایران و گروه 1+5 و ارزیابی رفتار دولت روسیه نیز این گمانه را تقویت کرده که روسیه به دنبال امتیاز گیری از دو طرف بوده و نهایتا با بسیاری از خواسته های آمریکا در این پرونده همراهی می کند. به همین دلیل رفتارهای ضدغربی و آمریکایی پوتین را صرفا اقدامات تاکتیکی و نه استراتژیک تفسیر می کنند.

با این وجود  اظهارات اخیر «سرگئی لاوروف»، وزیر خارجه روسیه، که از رویکرد جدید برای سیاست خارجه این کشور سخن گفت، بسیار مهم و راهبردی است.

وزیر خارجه روسیه ضمن اعلام آنکه مسکو در حال رسیدن به مفهوم جدیدی برای سیاست خارجه خود است که بیانگر گذار کنونی به سوی یک جهان چندقطبی خواهد بود، گفت: روند این جهان به‌گونه‌ای است که چالش‌های جدیدی را بر سر راه تمام قدرت‌های جهان قرار می‌دهد.

به گزارش راشاتودی، سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه، در جریان نشست شورای سیاست‌های خارجی و دفاعی گفت: وضعیت بین‌المللی همچنان تلفیقی و مناقشه‌آمیز است، با توجه به این مسئله یک روند و گرایش مشترک مشاهده شده است. ما در حال جابه‌جایی از جهانی با یک قدرت مرکزی به سوی جهانی چندقطبی و چندمحوری هستیم.

وی افزود: ما در تلاشیم این گرایش و روند را در اسناد عقیدتی اساسی خودمان از جمله استراتژی امنیت ملی روسیه و مفهوم سیاست خارجه‌اش به نمایش بگذاریم. لاوروف توضیح داد: گذار به سوی معماری چندمحوری در حالت ایده‌آل باید بر مبنای اثر متقابل قدرت‌های مرکزی پیشرو با هدف دستیابی به راه‌حل‌های مشترک برای مشکلات جهانی باشد. بااین‌حال، وی تأکید کرد: مسکو تردیدی ندارد تغییر جهت به سوی جهانی چندقطبی آسان یا سریع خواهد بود. این دیدگاه مشترک میان بسیاری از کشورهاست؛ اگرچه مانند همه مراحل گذشته تاریخ، هیچ چیز اتوماتیکی درباره امور بین‌المللی وجود ندارد. هیچ تضمینی وجود ندارد که تغییر مسیر مثبتی رخ خواهد داد. لاوروف افزود: حتی با وجود حمایت بین‌المللی و جهانی، تغییر جهت از جهانی با یک محور به سوی جهانی چندقطبی، وظیفه‌ای بسیار دشوار خواهد بود و نیازمند خط جدید مسئولیت‌پذیری، خرد و حسن‌نیت سیاسی از سوی همه بازیکنان خواهد بود. وزیر امور خارجه روسیه ادامه داد: اما در شرایطی که فلسفه همکاری برابر در راستای تضمین مدیریت جهانی مؤثر با مقاومت و مخالفت شرکای غربی‌مان مواجه شده، موانع در این راه متعدد خواهد بود.

از اظهارات راهبردی لارووف این مسئله را به خوبی می توان فهمید که اساسی ترین محاسبه روسیه در سیاست خارجه جدیدش بر این پایه است که این کشور به لحاظ راهبردی تحولات بین الملی را در سطح جهان در حال گذر از جهان تک قطبی به جهان چند قطبی می داند. همین محاسبه راهبردی روسیه را بیش از پیش مشتاق به نقش آفرینی در تحولات جهان و رویکرد ضد آمریکایی با هدف گرفتن امتیاز و سهیم شدن در راه حل های منطقه ای و بین المللی می کند. پوتین ظاهرا بیش از هر کس دیگری در کشورش به این مسئله اعتقاد دارد که روسیه در دوره گذار باید برای پایدار ماندن در جهان چند قطبی آینده با تحکیم رویکرد ضد آمریکایی و نهایتا تعامل از سر سهم برابر و نه قناعت به گرفتن برخی امتیازات مهیا شود.

این رویکرد تاکتیکی هم نیست زیرا لاروف به صراحت تاکید دارد که  ضمن درک این دوره گذار در تلاش هستند که این گرایش و روند را در اسناد عقیدتی اساسی روسیه ازجمله استراتژی امنیت ملی این کشور و مفهوم سیاست خارجه‌اش به نمایش بگذارند.

نگاهی به اظهارات اخیر «سرگئی لاوروف» درباره رویکرد جدید در سیاست خارجه روسیه/ چرا پوتین ضدآمریکایی تر خواهد شد؟

فروش بک لینک

اس ام اس جدید

نگاهی به بزرگترین چالش اوکراین

نگاهی به بزرگترین چالش اوکراین

به گزارش جهان، جیانکارلو استوپونی نماینده منطقه ای برنامه جهانی غذای سازمان ملل متحد روز دوشنبه با بیان این که دوسال درگیری وخشونت در شرق اوکراین تاثیراتی فنا ناپذیری بر سرنوشت هزاران نفر از مردم این منطقه بجای گذاشته با تاکید بر ضرورت دسترسی و کمک رسانی به آسیب دیدگان این درگیری ها از طرفین درگیر در این کشور خواست تا برای جلوگیری از فجایع سنگین تر امکان دسترسی کامل امدادگران به آنها را فراهم آورند.

به گفته این مقام سازمان جهانی غذا از نوامبر سال 2014 تاکنون بیش از نیم میلیون نفر از آوارگان و آسیب دیدگان این درگیری ها را زیر پوشش کمک رسانی های خود قرار داده و درنظر دارد در نیمه اول سال جاری میلادی نیازهای تغذیه نزدیک به 270 هزار نفر دیگر را در میان آن ها توزیع نماید.

وی با اشاره به اینکه با ادامه درگیری ها نزدیک به نیمی از ساکنان مناطق تحت کنترل نیروهای طرفین یعنی حدود یک میلیون و 500 هزار نفر بطور کامل درآمد روزانه خود را از دست داده و به کمک های انساندوستانه نیاز دارند اضافه کرده است ساکنان مناطق تحت کنترل نیروهای غیر دولتی درلوهانسک بیش از سایرین به کمک های فوری غذایی نیازمند هستند.
منبع: باشگاه خبرنگاران

نگاهی به بزرگترین چالش اوکراین

به گزارش جهان، جیانکارلو استوپونی نماینده منطقه ای برنامه جهانی غذای سازمان ملل متحد روز دوشنبه با بیان این که دوسال درگیری وخشونت در شرق اوکراین تاثیراتی فنا ناپذیری بر سرنوشت هزاران نفر از مردم این منطقه بجای گذاشته با تاکید بر ضرورت دسترسی و کمک رسانی به آسیب دیدگان این درگیری ها از طرفین درگیر در این کشور خواست تا برای جلوگیری از فجایع سنگین تر امکان دسترسی کامل امدادگران به آنها را فراهم آورند.

به گفته این مقام سازمان جهانی غذا از نوامبر سال 2014 تاکنون بیش از نیم میلیون نفر از آوارگان و آسیب دیدگان این درگیری ها را زیر پوشش کمک رسانی های خود قرار داده و درنظر دارد در نیمه اول سال جاری میلادی نیازهای تغذیه نزدیک به 270 هزار نفر دیگر را در میان آن ها توزیع نماید.

وی با اشاره به اینکه با ادامه درگیری ها نزدیک به نیمی از ساکنان مناطق تحت کنترل نیروهای طرفین یعنی حدود یک میلیون و 500 هزار نفر بطور کامل درآمد روزانه خود را از دست داده و به کمک های انساندوستانه نیاز دارند اضافه کرده است ساکنان مناطق تحت کنترل نیروهای غیر دولتی درلوهانسک بیش از سایرین به کمک های فوری غذایی نیازمند هستند.
منبع: باشگاه خبرنگاران

نگاهی به بزرگترین چالش اوکراین

بک لینک

آقای هاشمی نگاهی دارد که میان اصلاح‌طلبان واقعی هم این نگاه مطرود است

‫اصلاح‌طلبان معتقدند روحانی با آنها بازی می‌کند/ روحانی مایل نیست تحت‌الشعاع هاشمی قرار گیرد

هفته نامه مثلث با عباس سلیمی‌نمین گفتگویی داشته که بدین شرح است:

آقای هاشمی در مراسم گرامیداشت سالروز ورود امام(ره) به کشور از سیدحسن آقای خمینی دفاع کرد که به مذاق اصولگراها و اصلاح‌طلبان خوش نیامد. ارزیابی شما از صحبت‌های آقای هاشمی چه بود؟  

اولین نکته‌ای که به ذهن می‌رسد این است که در روز ۱۲ بهمن طرح این نوع مسائل حتی اگر درست هم می‌بود کار کاملا خوبی نبود. انتظار همه افراد در ۱۲ بهمن آن است که مسائل وحدت‌بخش، متفق و متحد‌کننده جامعه را مطرح کنند نه مسائل تفرقه‌آمیز و مسائلی که ایجاد تشتت می‌کند. این روز مناسب بیان اختلافات این‌گونه نبود. علاوه بر این نکته‌ای است که مدتی در تحلیل‌ها بیان می‌شود به این معنا که جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی می‌خواهد باز به‌گونه‌ای دیگران را قربانی تثبیت قدرت خود کند. این کار را در انتخابات سال ۸۸ انجام داد و برخی را قربانی زیاده‌خواهی‌های خودش کرد. امروز بسیاری از جریانات سیاسی که احساس می‌کنند در آن مساله کلاهی به لحاظ سیاسی سرشان گذاشته شده حاضر نیستند دنباله‌رو آقای هاشمی در مساله‌ای باشند که دوباره قربانی شوند اما نهایتا آقای هاشمی در چارچوب نظام تحمل خواهد شد.

تجربه نشان می‌دهد کسانی که ابزار، سرباز و پیاده‌نظام او می‌شوند آنها قطعا شرایط و موقعیت کار سیاسی را در کشور از دست خواهند داد. بنابراین یکی از دلایل مهمی ‌که نیروهای معقول جریان اصلاح‌طلب بلافاصله موضع گرفتند این است که می‌خواهند در چارچوب قانون کار کنند تا آینده‌شان برای فعالیت‌های سیاسی درون نظام تضمین باشد. آنها نگاه به آینده دارند و در چارچوب نگاه به آینده نمی‌خواهند موقعیت خود را درون نظام متزلزل کنند. می‌خواهند درون نظام و سیستم با استفاده از امکانات نظام، فکر و اندیشه و گرایش سیاسی خود را بسط دهند، نمی‌خواهند تبدیل به یک عنصر منزوی بدون برخورداری از امکانات شوند، بنابراین موضع برخی نیروهای اصلاح‌طلب را اینگونه می‌شود تفسیر کرد. دلیل دوم آنکه برخی نیروهای اصلاح‌طلب بلافاصله موضع گرفتند این بود که تصور می‌کنند آقای هاشمی می‌خواهد از کسانی برای ارتقای خود استفاده کند تا بتواند از آنها به‌عنوان یک امکان برای ارتقای موقعیت خود استفاده کند. یعنی تلقی برخی نیروهای سیاسی اصلاح‌طلب این است که از ابتدا آقای ‌هاشمی، سیدحسن آقای خمینی را برای ورود به این وادی ‌ترغیب و تشویق کرد تا بتواند بر موقعیت خود بیفزاید. این مساله قراین غیرقابل کتمانی دارد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. بنابراین این هم موجب برانگیختن احساسات افراد شد. چون هنوز مشخص نبود که پاسخ شورای‌نگهبان به اعتراض سیدحسن آقای خمینی چیست و قطعا باید تا آن موقع کسانی که واقعا مایلند او وارد میدان شود صبر کنند چون قبل از اعلام نظر نهایی شورای نگهبان داغ‌‌کردن فضا قطعا معقول و منطقی نیست اما آقای هاشمی خیلی مراقبتی درباره تایید یا عدم تایید صلاحیت سیدحسن آقای خمینی نداشت چون این مساله برای آقای هاشمی مهم نیست.

این هم از موضوعاتی است که طبیعتا مورد توجه نیروهای اصلاح‌طلب قرار گرفت، به این معنا که اصلا آقای هاشمی می‌خواهد بحث ردصلاحیت سیدحسن آقای خمینی همچنان ادامه پیدا کند. بحث دیگری که درباره آقای هاشمی مطرح است اینکه اصولا اصلاح‌طلبان دوست ندارند آقای هاشمی تبدیل به سخنگوی آنها شود.

با‌وجودی که حالا ائتلاف‌ها و پیوندهایی به صورت تاکتیکی میان آنها صورت گرفت اما اینکه آقای هاشمی تبدیل به سخنگوی جریان اصلاح‌طلب شود، این برای جریان اصلاح‌طلب یک خسارت جدی است چون جریان اصلاح‌طلب دارای تفکر و اندیشه و بینش است و طبیعتا نمی‌خواهند بینش خود را قربانی آقای هاشمی و خانواده و اطرافیان او کنند. این هزینه‌کردن مطابق با عقل و منطق سیاسی نیست. حالا در برخی شرایط در برابر اصولگرایان اینها ‌ترجیح دادند که یک ائتلاف سیاسی را تشکیل دهند اما این ائتلاف سیاسی به معنی این نیست که آقای هاشمی تبدیل به سخنگوی جریان اصلاحات و نماد این جریان شود.

این برای جریان اصلاح‌طلب که خودش را دارای اندیشه می‌داند – به ویژه یک قشرشان – این را بسیار خسارت بار می‌پندارد و طبیعتا مایل نیست چنین اتفاقی بیفتد. البته یک قشر از جریان اصلاح‌طلب خیلی برایش مهم نیست که امکاناتی به دست بیاورد و به همین خاطر در برابر این امر سکوت کند اما به نظر من عده‌ای از آنها قطعا مایل نیستند که آقای هاشمی تبدیل به نماد و تابلوی آنها شود و بتواند با اعتبار سیاسی آنها بازی کند.

به نظر شما آقای هاشمی می‌دانست این حرف‌ها برای سیدحسن آقای خمینی هزینه‌زاست یا سهوا و بدون در نظر گرفتن احتمالات طرح موضوع کرد؟

در این زمینه نظرات خوشبینانه و بدبینانه وجود دارد. برخی معتقدند آقای هاشمی در این ایام خیلی توجهی به موضعگیری‌های سیاسی‌اش ندارد، برخی معتقدند خیر، او عامدانه چنین کاری را کرد تا فضا را مقداری تیره کند. قرائنی که وجود دارد احتمال دوم را بیشتر تقویت می‌کند.

به نظر شما آقای هاشمی چشمداشتی به رای‌ها و پایگاه اجتماعی سیدحسن آقای خمینی داشت، با این معنا که می‌دانست سیدحسن آقای خمینی دیگر تایید صلاحیت نمی‌شود، حالا در قالب دفاع از او بخواهد سبد رای خود را در انتخابات مجلس خبرگان رهبری پربارتر و سنگین‌تر کند؟

آقای هاشمی با نگاه خاص خودش صحبت کرد. آقای هاشمی نگاهی دارد که میان اصلاح‌طلبان واقعی هم این نگاه مطرود است چون من پدرم و چون خانواده‌ای دارم باید امتیاز ویژه بگیرم. این نگاه میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان واقعی کاملا مطرود است، یعنی قابل دفاع نیست، یک نوع زیاده‌خواهی و یک نوع ویژه‌خواری است. آقای هاشمی متأسفانه با این نگاه از آقای سیدحسن آقای خمینی دفاع کردند.

این دفاع اصلا چیزی را به سیدحسن آقای خمینی اضافه نمی‌کند هیچ، بلکه لطمه هم می‌زند که گویا سیدحسن آقای خمینی خودش کسی نیست، بلکه او می‌خواهد از امتیاز پدربزرگش استفاده کند چون پدربزرگش یک شخصیتی بوده باید به او یک امتیاز ویژه‌ای داده شود.. این نگاه از جانب آقای هاشمی یک امر کاملا قابل فهم است چون آقای هاشمی به همین دلیل از پسرش دفاع می‌کند، یعنی جامعه باید به پسر او امتیاز ویژه‌ای دهد و حتی اگر او تخلفی هم کرد قانون درباره‌اش حکم نراند.

از این منظر دفاع‌کردن از سیدحسن آقای خمینی اصلا برای جامعه پذیرفته نیست. طرح این موضوع ایجاد مقبولیت نمی‌کند اما چرا آقای هاشمی یک نگاهی به جای دیگری دارد و آن اینکه یک قطبی‌سازی کاذب کند که البته این قطب‌سازی کاذب نیز رای‌های ارزشی را جذب نمی‌کند اما رای‌های کسانی که خارج از چارچوب نظام هستند را جذب می‌کند چون آنها اگر احساس کنند یک دعوایی ایجاد شده سعی می‌کنند آن دعوا را به‌نوعی تقویت کنند و از کنارش سودی را عاید خودشان بسازند، این مساله هم منابع خارجی را حساس می‌کند و هم آدم‌هایی که شاخص‌شان با منابع خارجی در داخل کشور تنظیم می‌شود قطعا به نوعی تحریک و تهییج می‌شوند تا در انتخابات به‌گونه‌ای عمل کنند که تعداد آرای آقای هاشمی افزایش پیدا کند. این مطلب با این توضیح بیشتر قابل فهم است که آقای هاشمی برای خودش درون خبرگان خیلی جایگاهی قائل نیست.

یعنی آقای هاشمی فکر می‌کند که ترکیب آرای او از گذشته خیلی تفاوت نخواهد کرد، حداکثر براساس ارزیابی‌هایی که می‌شود تعداد آرایش به ۳۸ رای برسد.

طبیعی است که برای آقای هاشمی این پیام را دارد که او قادر نخواهد بود در خبرگان بر کرسی ریاست تکیه بزند و باید پایین بنشیند، برای آقای هاشمی پایین نشستن خیلی سخت و دشوار است، بنابراین می‌خواهد این نقیصه را با یک رای ویژه در تهران جبران کند تا به‌گونه‌ای این مساله را پوشش دهد.

یعنی رای اول شود؟

یعنی رأی ویژه‌ای در تهران برای خودش رقم بزند تا اگر در مجلس خبرگان آینده نتوانست موقعیتی کسب کند، لااقل برایش یک اعتبار سیاسی بوده باشد.

یعنی رای اول بشود با فاصله زیاد از نفر دوم؟

حالا البته فاصله زیاد نخواهد بود، گرچه آقای هاشمی برای رقم‌زدن چنین اتفاقی در حال تلاش است.

جامعتین دیگر نمی‌خواهند اسم آقای هاشمی را در لیست خودشان بگذارند. آیا آقای هاشمی می‌تواند دو قطبی ایجاد کند باتوجه به اینکه در تهران افراد دیگری برای انتخابات مجلس خبرگان رهبری تایید صلاحیت شدند، ۱۶ نفر که در فهرست جامعتین قرار می‌گیرند و مابقی نیز در فهرستی ذیل نام آقای هاشمی پا به عرصه رقابت بگذارند، در صورت شکل‌گیری این دوقطبی دست برتر با چه کسی خواهد بود؟

این کاری که آقای هاشمی کرد، موقعیت خودش را بین نخبگان تنزل بخشید. آقای هاشمی می‌خواهد تنزل جایگاهش را میان نخبگان با رای‌های خاکستری جبران کند که این خیلی شایسته نیست. نمی‌دانم چه کسی به آقای هاشمی مشورت می‌دهد چون این کار در واقع آقای هاشمی را می‌شکند.

قبل از صحبت‌های روز ۱۲ بهمن، آقای هاشمی نزد برخی نیروهای شورای مرکزی روحانیت مبارز جایگاهی داشت، از این رو میان اعضای این شورا اختلاف نظر بود اما بعد از این صحبت اصلا او ضربه جدی خورد، دیگر اصلا چنین پایگاهی حتی در بخشی از نیروهای شورای مرکزی روحانیت مبارز ندارد و جایگاهش را از دست داد، بنابراین این کارها به جایگاه نخبگانی آقای هاشمی را لطمه می‌زند و هرچه جایگاه نخبگانی آقای هاشمی لطمه بخورد آقای هاشمی مجبور می‌شود به این شیوه‌ها متمسک شود و به نظر من برای او بسیار خسارت‌بار است اگر او در بین نیروهای نخبه جایگاه خودش را از دست بدهد.

اگر او توانست در سال ۸۸ یک فشار سیاسی به نظام وارد کند تنها به این خاطر نبود که عده‌ای در کف خیابان با او همراهی می‌کردند، بلکه در میان نیروهای نخبه هم نسبت به او تردید وجود داشت یعنی ‌تردید در اینکه آقای هاشمی راست می‌گوید یا دیگران راست می‌گویند، این برای آقای هاشمی یک دستمایه‌ای بود. به عبارت بهتر آن روز برخی احتمال به صحت اظهارات آقای هاشمی می‌دادند و نمی‌توانستند یک موضع شفاف و روشنی داشته باشند اما مسائل امروز این موضوع را رقم می‌زند که موقعیت آقای هاشمی میان نخبگان روز به روز تنزل پیدا می‌کند، بنابراین این سرمایه‌ای برای آقای هاشمی نخواهد بود.

موقعی آقای هاشمی یک پایگاه اجتماعی داشت که هم در میان نخبگان و هم در میان توده بتواند عده‌ای را برای حمایت خودش بسیج کند اما یک توده‌ای آن هم قشر خاکستری بدون پشتوانه نخبگانی فکر می‌کنم بسیار تلخ است که آقای هاشمی در این سن و سال در این وادی قرار گیرد.

به نظر شما لیستی که از طرف آقای هاشمی بیرون بیاید موفق خواهد بود، به‌طوری که مانع راهیابی برخی افراد مخالف هاشمی به مجلس خبرگان رهبری شود؟

اگر این وضعیت تقویت شود، خیر، این لیست اقبال چندانی نخواهد داشت. همان‌طور که گفتم موقعی این لیست اقبال خواهد داشت که لااقل نیروهای اهل فکر اصلاح‌طلب اعتقاد داشته باشند آقای هاشمی دارد به نفع آنها کار می‌کند اما الان تصور آنها این است که آقای هاشمی دارد از این فضا برای خودش کلاه می‌دوزد.
حتی اگر آقای روحانی داخل لیست آقای‌ هاشمی باشد این فهرست با اقبال عمومی مواجه نخواهد شد؟

این بحث الان برای آقای روحانی هم مهم است. آقای روحانی هم مایل نیست که تحت‌‌شعاع آقای هاشمی قرار بگیرد. آقای روحانی هم مایل است که موقعیت خودش برتر از آقای هاشمی در انتخابات مجلس خبرگان رهبری باشد.

صحبت‌های آقای روحانی را درباره رایزنی با شورای‌نگهبان برای تایید کسانی که مشمول رد صلاحیت یا عدم احراز صلاحیت شدند چگونه ارزیابی می‌کنید چون او بارها تاکید کرده که مجری و پاسدار قانون اساسی است و از این موضع به مساله تایید نامزدها ورود می‌کند؟

فکر نمی‌کنم این اظهارات عقبه قابل‌ملاحظه‌ای داشته باشد. این اظهارات فقط برای رفع تکلیف است ضمن آنکه به لحاظ قانونی هم جایگاهی ندارد. یعنی بعد از تغییر قانون اساسی، رئیس‌جمهور بر حسن اجرای قانون اساسی فقط در قوه مجریه نظارت می‌کند. یعنی در کل قوا این طور نیست.

براساس قانون اساسی قبل از تجدید‌نظر رئیس‌جمهور جایگاه نظارتی بر حسن اجرای قانون اساسی را در قوای سه‌گانه داشت اما قانون اساسی امروز چنین جایگاهی برای رئیس‌جمهور قائل نیست. بنابراین صحبت‌های آقای روحانی نه عقبه حقوقی و نه عقبه سیاسی دارد فقط جنبه رفع تکلیف است. این مطلب را هم نیروهای سیاسی کاملا به آن واقفند. آقای روحانی فقط یک بحثی را در این وادی مطرح می‌کند اما مایل نیست که برای خودش مزاحمینی در مجلس به وجود بیاورد چون قطعا آقای روحانی مایل نیست شرایط خودش را با تقویت نیروهای اصلاح‌طلب در مجلس آینده سخت کند. همان تعبیری که او کرد و اصلاح‌طلبان را در اقلیت خواند که با واکنش نیروهای جریان اصلاحات هم مواجه شد.

او تعبیر داشت نیروهای اصلاح‌طلب در حد اقلیت در جامعه هستند. این تعریف را نه تنها نیروهای اصلاح‌طلب قبول ندارند بلکه تلاش دارند این مطلب را اثبات کنند که در جامعه اکثریت هستند.

بحثی که آقای روحانی مطرح کرد که آنها اقلیت هستند این در واقع همان نگاهی است که او می‌خواهد در مجلس هم دنبال کند و مایل نیست غیر از این صورت بگیرد.

بنابراین تصور من و برخی نیروهای سیاسی جریان اصلاح‌طلب این است که او می‌خواهد رفع‌تکلیفی کار کند و حرفی زده باشد که بعد بتواند این مطلب را به رخ بکشد که من اقداماتی در این زمینه صورت دادم.

اینکه در مصاحبه تلویزیون آقای روحانی تاکید کرد نباید شائبه‌ای در جامعه شکل بگیرد که انتخابات مجلس شورای اسلامی مهندسی شده و چندین بار هم این تعبیر را به کار برد این حرف‌ها نگاه خود آقای روحانی است یا تحت فشار جریان اصلاحات مجبور است چنین صحبت‌هایی را بیان کند؟

تعبیر شایسته‌ای طبعا نبود. قطعا شورای نگهبان در این زمینه نیروهای متعددی را از جریانات مختلف احراز صلاحیت نکرد یا صلاحیت‌شان را رد کرد. اینکه بیان شود شورای‌نگهبان براساس چارچوبی دارد عمل می‌کند این ادعای بزرگی است که نمی‌شود اثبات کرد. ضمن آنکه از نظر حقوقی هم علی‌القاعده این دارای یک ابعادی است که من فکر می‌کنم آقای روحانی به هیچ وجه قادر به اثباتش نخواهد بود.

به نظر شما انتظارات اصلاح‌طلبان با همین صحبت‌هایی که آقای روحانی مطرح کرد برآورده شده است؟

خیر، اصلاح‌طلبان معتقدند آقای روحانی دارد با آنها بازی می‌کند.

پس آقای روحانی از چه جهت این حرف‌ها را می‌زند؟ اگر مشکل اعتدالگراها در مرحله بررسی مجدد صلاحیت‌ها حل شود، آقای روحانی باز هم چنین صحبت‌هایی را بیان می‌کند؟

چون به‌طور مشخص این مساله به مصادیق بر‌می‌گردد نمی‌توانم نظر خاصی بدهم که آقای روحانی می‌خواهد از چه مصادیقی دفاع کند و پیگیری می‌کند تا شورای نگهبان بررسی بیشتری انجام دهد تا حق کسی ضایع نشود.

این صحبت آقای روحانی درباره کسانی که تایید صلاحیت نشدند جامعیت دارد یا آنکه نگاهش به سمت جناح و سلیقه سیاسی خاصی است؟

فکر می‌کنم بیشتر رفع تکلیفی است و این پیام را به جریان اصلاحات می‌دهد که من در این زمینه پیگیری‌هایی را انجام دادم که البته آنها هم خیلی چنین حرف‌هایی را نپذیرفتند.

آقای روحانی معاون اول خود را برای مذاکره و رایزنی با شورای نگهبان مأمور کرده است. فکر می‌کنید موفق شود یا خیر؟

شورای نگهبان هیچ گاه جایگاهی نبوده که دولت بخواهد بر آن تاثیر بگذارد، مگر آنکه واقعا ادله‌ای را در این مساله ارائه دهند. بنابراین به نظر من این بیشتر برخورد اداری گونه است که تاثیری بر شورای نگهبان نخواهد داشت.

یعنی این طور نیست که آقای روحانی مأموریتی به معاون اولش بدهد. همه هم می‌فهمند این یک کار اداری نیست که با دستور آقای روحانی معاون اولش بتواند این مساله را حل‌‌و‌فصل کند.

پس اگر در بازنگری‌ها عده‌ای تایید صلاحیت شوند به خاطر آقای روحانی نیست؟

قطعا نیست، شورای نگهبان بررسی مجدد می‌کند طبیعی است که در فرصت کوتاه بررسی در هیأت‌های نظارت خطاهایی صورت گرفته باشد. هیأت نظارت فرصت کوتاهی برای بررسی صلاحیت نامزدهای انتخابات داشت بنابراین احتمال خطای انسانی یا خطای جهت‌گیری وجود دارد و اصلاح این خطا ممکن است.

آنطور که شنیدم خیلی از افراد درباره شان تجدید نظر صورت گرفته و برگشتند. البته به لحاظ قانونی در این زمینه مشکل داریم چون وضعیت حجم قابل توجهی از نامزدها باید بررسی شود.

بعد هم دولت‌ها به زعم خود زیرکی می‌کند و برخی افرادی که مراجع چهارگانه درباره آنها نظر می‌دهند را اعمال نمی‌کند کما اینکه در همین دولت هم متأسفانه هیأت‌های اجرایی ۱۹۰۰ نفر را در آخرین لحظات مجددا تایید کردند که مسئولیت ردصلاحیت‌ها متوجه هیأت‌های نظارت شد که شایسته نیست؛ این رفتار یک اقدام سیاسی است.

همه مراجع باید سعی کنند که مسئولیت خود را از گردن خودشان به گردن دیگری نیندازند، در این شرایط طبیعی است که خطاها صورت می‌گیرد به‌طور معمول اگر مساله پیگیری شود خیلی از خطاها در تمدید فرصت‌ها و استفاده از فرصت اعتراض اصلاح می‌شود کمااینکه در گذشته اصلاح شده است.

پیشنهادی آقای ابراهیم یزدی به آقای روحانی داده بود و گفته بود اگر واقعا موافق نحوه بررسی صلاحیت نامزدها نیست انتخابات را برگزار نکند، به نظر شما آقای روحانی به این پیشنهاد چگونه نگاه می‌کند؟

خیر، آقای روحانی اصلا وارد چنین وادی‌هایی نمی‌شود چون این وادی‌ها به معنای تقابل با قانون است. آقای روحانی هرگز در مقام تقابل با قانون قرار نخواهد گرفت.

آقای ابراهیم یزدی در خارج از نظام نشسته و دوست دارد به تعداد آدم‌هایی که خارج از نظام هستند افزوده شود و آقای روحانی هم به جمع آنها بپیوندد. منتها آقای روحانی عاقل‌تر از این حرف‌هاست که خودش را به انزوا بکشاند. او الان قدرت و امکانات دارد، طبیعتا هرگز این قدرت و امکانات خودش را از دست نمی‌دهد.

[del.icio.us] [Facebook] [Google] [Technorati] [Twitter] [Yahoo!] [Email]

اخبار

صبحانه