سید جمال الدین اسدآبادی چه می گفت؟

به گزارش جهان، رضا رستمی در “رهروان ولایت” نوشت:
اگر در یک قرن‌ونیم اخیر، بخواهیم چند شخصیت را بعنوان عامل اصلی و عنصر کلیدی در جهت بیداری ملت‌های مسلمان از خواب غفلت و اختلاف، معرفی کنیم قطعا از نام «سید جمال‌الدین اسدآبادی» نمی‌توان گذشت. سید جمال‌الدین -که متولد اسدآباد همدان است و پس از رحلتش در کابل افغانستان مدفون شد- دارای آرمان‌های بلند و دغدغه‌های مقدسی بود که منجر به سفرهای متعدد او به کشورهای اسلامی و غیراسلامی شد. سفرهایی که در شناخت دقیق و نزدیک او از دلایل عقب‌ماندگی جوامع اسلامی و راز اختلاف‌های مسلمانان با یکدیگر، نقش تعیین‌کننده‌ای داشت.[۱] علاوه بر آسیا و آفریقا، وی مسافرتهای اروپایی هم داشت که سبب شد تا نسبت به تمدن غربی و نیت اصلی سردمداران آنها آشنایی کامل پیدا کند.
ماحصل و نتیجه‌ی مطالعات فراوان و تحقیقات میدانی سید جمال، این بود که او «مهمترین و مزمن‏‌ترین درد جامعه اسلامى را استبداد داخلى و استعمار خارجى تشخیص داد و با این‌دو به شدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد. او براى مبارزه با این دو عامل فلج‌‏کننده، آگاهى سیاسى و شرکت فعالانه مسلمانان را در سیاست واجب و لازم شمرد و براى تحصیل مجد و عظمت از دست رفته‌ی مسلمانان و به دست آوردن مقامى در جهان که شایسته‌ی آن هستند بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت، حلول مجدد روح اسلام واقعى را در کالبد نیمه مرده‌ی مسلمانان، فورى و حیاتى می‌دانست.»[۲]
یکی از وجوه استعمار که «سید جمال‌الدین اسدآبادی» بشدت به مقابله با آن پرداخت عبارت بود از «استعمار سیاسی». دولت‌های غربی، علاوه بر استیلای فرهنگی و اقتصادی، یک ایده و فکر شوم را هم بشدت ترویج می‌کردند که عامل اصلیِ رکود و تسلیم‌شدن مسلمانان در برابر استعمارگران بود. سید جمال «ریشه‌ی دردها را شناخت و آن را در استبداد داخلى و استعمار خارجى تشخیص داد. بیمارى روانىِ مردم را «جدایى دین از سیاست» دانست. دید عجب فکر خطرناکى را استعمار در میان مردم، تبلیغ کرده که دین یک مسئله است؛ سیاست، مسئله‌ی دیگر! کار دین را به دین‌داران واگذارید. کار دین جایش مسجد است، دین یعنى در مسجد و معبد بودن، دعا و نماز خواندن؛ میدان سیاست و میدان اجتماع چیز دیگرى است… سید جمال فکر جدایى دین از سیاست را بکلى محکوم کرد؛ که اسلام دین سیاست است، اسلام دین اجتماع است. پیغمبر اسلام همین‌قدر که از آن اسارتِ مکه، خارج شد و به مدینه، هجرت کرد و یک محیط آزاد پیدا کرد، اولین کارى که کرد این بود که حکومت تشکیل داد و خودش در رأس یک حکومت قرار گرفت.»[۳]
مرحوم سید، عملاً با مستبدان زمان درگیرى داشت، مریدان خود را به مبارزه تحریک می‌کرد تا آنجا که قتل ناصرالدین شاه به تحریک او منتسب شد؛ اما با این همه، تلاش‌های فراوانش به نتیجه‌ی محسوسی تبدیل نشد و نتوانست موجی فراگیر در عالَم اسلام، بوجود آورد. چند اشکال در عملکرد سید جمال، سبب شد تا کوشش‌های او نتیجه‌ی لازم را بهمراه نداشته باشد.
اول اینکه او «علی‌رغم مبارزه‌ی پی‌گیرش با حکومت‌هاى مستبدّ زمان خود، فلسفه‌ی سیاسى-اسلامى را که خود می‌پسندیده دقیقاً عرضه نداشته است که به چه شکل و چه الگویى است. شاید بدان جهت که مبارزات پیگیرش با استبداد و استعمار، امان نمی‌داد که به این مسایل بپردازد و شاید بدان جهت که مبارزه با استبداد و استعمار را نخستین گام در راه انقلاب و رستاخیز اسلامى می‌دانسته و معتقد بوده ملت مسلمان، هرگاه این گام اول را درست بردارد، در گام دوم، خود خواهد دانست که چه بکند؛ و ممکن است اینها را نوعى نقص و کمبود در کار سید تلقى کرد.»[۴]
دوم اینکه امثال سید جمال «با همه‌ی خدمات ارجمند و گرانبهایشان، همگی این نقص بزرگ را در کار خود داشتند که به‌جای برپاکردن یک انقلاب اسلامی، به یک دعوت اسلامی اکتفا کردند و اصلاح جوامع مسلمان را نه با قوّت و قدرت انقلاب که با تلاش روشنفکرانه و فقط با ابزار قلم و زبان جست‌وجو کردند. این شیوه، البته ممدوح و مأجور بوده و است؛ اما هرگز از آن، توقع نتایجی همچون نتیجه‌ی عمل پیامبران اولوالعزم را کـه سازندگانِ مقاطع اصلیِ تاریخ بوده‌اند نبایـد داشت … لذا مشاهده می‌شود که سعی و تلاش بی‌حد و حصر مخلصان این گروه، هرگز نتوانسته حرکت معکوس و روبه انحطاط ملل مسلمان را متوقف کند، یا عزت و عظمتی را که آنان از آن نام می‌آورده و در آرزویش آه و اشک می‌افشانده‌اند، به مسلمانان برگرداند.»[۵]
و عامل سوم هم به نداشتن محبوبیت و جایگاه مذهبی در جامعه برمی‌گردد «جمال‌الدین، مرد لایقی بوده است لکن نقاط ضعفی هم داشته است، و چون پایگاه ملی و مذهبی در بین مردم نداشته, از آن جهت، زحمات او با همه‌ی کوشش‌ها, به نتیجه نرسید و دلیل بر این‌که پایگاه مذهبی نداشته است، این که چون شاه وقت (ناصرالدین شاه) او را گرفت و با وضع فجیع، تبعید کرد عکس العملی (از سوی مردم) نشان داده نشد و زحمات او چون این پایگاه را فاقد بود، به نتیجه نرسید.»[۶]
سید جمال الدین اسدآبادی در آخرین اظهارت خود هم بر حسرت‌های خود و عدم توفیق کامل در رسیدن به نتایج مطلوب، چنین می‌گوید: «افسوس می‌خورم از این که کِشته‌های خود را ندرویدم. به آرزویی که داشتم کاملا نایل نگردیدم. شمشیر شقاوت نگذاشت بیداری ملل مشرق را ببینم. دست جهالت فرصت نداد صدای آزادی را از حلقوم امم مشرق بشنوم. ای کاش من تمام تخم افکار خود را در مزرعه‌ی مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخم‌های بارور و مفید خود را در زمین شوره‌زارِ سلطنت، فاسد نمی‌نمودم. آنچه در آن مزرعه کاشتم، به نمو رسید. هر چه در این زمین کویر، غرس نمودم فاسد گردید.»[۷]
 
پی‌نوشت:
۱- مسافرت‌های متعدد و شرایط متغیر او سبب شده بود که حتی نتواند تا پایان عمر شصت‌ساله‌اش تشکیل خانواده بدهد.
۲- شهید مطهری، بررسی اجمالی نهضت‌های اسلامی در صدساله‌ی اخیر، ص۲۰
۳- همان، ص۲۳
۴- همان، ص۲۵
۵- امام خامنه‌ای، خرداد ۱۳۶۹
۶- صحیفه امام , جلد ۵ , ص ۲۹۰
۷- ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص ۸۷ – ۸۸
 

موسیقی روز

تلگرام