داستان احمدی نژاد و ما در ریاست مجلس هشتم

داستان احمدی نژاد و ما در ریاست مجلس هشتم

به گزارش جهان نیوز؛ حجت الاسلام حمید رسایی نماینده سابق مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، از ماجرای چگونگی به ریاست رسیدن  علی لاریجانی در مجلس هشتم بواسطه حمایت محمود احمدی نژاد پرده برداشت.

 
 متن یاداشت وی که در کانال تلگرامی اش منتشره شده، به شرح زیر است:
 
دوستان زیادی در روزهای اخیر این سئوال را مطرح می کنند که آیا آقای احمدی نژاد در رسیدن آقای علی لاریجانی به کرسی ریاست مجلس هشتم – که تا امروز ادامه یافته – نقشی داشته یا نه؟ همچنین سئوال می کنند که چرا برخی از منتقدان جدی امروز آقای لاریجانی که آن روز از نمایندگان حامی دولت نهم بودند (از جمله بنده و دوستان دیگر) در سال اول مجلس هشتم به ریاست لاریجانی رای دادند. این سئوالات خصوصا وقتی بیشتر مطرح شد که آقای جوانفکر در پاسخ به سئوال برخی اعلام کرد که احمدی نژاد از ابتدا مخالف ریاست علی لاریجانی بود.

 

هر چند در این مقطع زمانی، قصد ورود به این بحث را نداشتم، اما تعدد سئوالاتی که مطرح شده و همچنین تحریفی که صورت گرفته، سبب  شد تا به چند نکته اشاره کنم:

 

در ماه های پایانی مجلس هفتم، تنش بین دولت مستقر و مجلسی که ریاستش با آقای حداد عادل بود، بسیار زیاد شده بود، هر چند این تنش، در مقایسه با سال های پایانی دولت دهم که ریاست مجلس را آقای لاریجانی برعهده داشت، قابل مقایسه نیست. 

 

نکته اینجا بود که آقای حداد عادل، علی رغم ویژگی های مثبت، اما به شدت تحت تاثیر طیفی از دوستان مجلس هفتم از جمله آقای توکلی بود که در مواجه با دولت وقت، گاهی از حد معمول خارج می شد و به تعبیر رهبر انقلاب، کینه ورزانه برخورد می کرد.

 

این تنش ها سبب شد تا مدینه فاضله ای که برخی اطرافیان احمدی نژاد با آمدن لاریجانی ترسیم کرده بودند، موثر واقع شود و در حالی که پیش از این در موضوعات شورای عالی امنیت ملی روابط این دو به تنش کشیده شده بود، رایزنی های پشت پرده احمدی نژاد برای ریاست لاریجانی بر مجلس آغاز شود.

 

از حق نگذریم البته آقای لاریجانی هم سوراخ دعا را پیدا کرده بود! او فهمیده بود برای نرم کردن احمدی نژاد و جلب نظر او، به جای مقاومت باید تعریف و تمجید کند. به یاد دارم در روزهای قبل از آغاز به کار مجلس هشتم که دولت نهم به سفر استانی قم آمده بود، استاندار وقت از آقای لاریجانی هم برای شرکت در جلسه استانداری دعوت کرد. بعد از جلسه دولت و مدیران استانی قم، لاریجانی چنان تعریفی از تسلط احمدی نژاد بر امور می کرد که کسی احتمال اتفاقات بعدی را نمی داد. لاریجانی حتی در جلساتی که بین برخی نمایندگان حامی دولت نهم در مرکز اسناد انقلاب اسلامی برگزار شد، بر لزوم همکاری و تعامل با دولت برای حل مشکلات کشور، کاندیدا نشدن در انتخابات ریاست جمهوری و تخصصی بسته شدن کمیسیون ها و باج ندادن به جریان افراطی اصلاحات تاکید کرد اما در عمل …

 

در میان نمایندگان اثرگذار حامی دولت نهم، سه دیدگاه وجود داشت: طیف چند نفره ای مانند آقای کوچک زاده و کوثری که با ریاست لاریجانی مخالف بودند، طیف اقلیتی که به دلایل مختلف لاریجانی را یک سر و گردن بالاتر از حداد عادل می دانستند مثل آقای حسینیان و طیف دیگری که علی رغم انتقاداتشان نسبت به لاریجانی، معتقد بودند برای حل مشکلات مردم و کاهش تنش های بین دو قوه، با توجه به تمایل شدید رئیس دولت نهم به ریاست لاریجانی، بهتر است به آن تن دهیم.  

 

از همه مهم تر این بود که آقای لاریجانی و حداد عادل، بعد از ملاقات های جداگانه ای که با رهبر انقلاب داشتند، هر دو یک روایت را نقل کردند که ایشان فرموده اند: برای من تفاوت نمی کند چه کسی رئیس مجلس شود، اما هر کس رئیس شد، با قوای دیگر بویژه دولت تعامل داشته باشد. طبعا این نگاه نیز با توجه به روحیات رئیس دولت وقت و عملکرد مثبت دولت نهم، از باب کاهش تنش ها و رسیدگی بیشتر به مشکلات مردم توسط دولت بود. همین دیدگاه رهبر انقلاب، سیب تقویت این نگاه شد که ببینیم دولت نهم با کدام گزینه بهتر می تواند کار کند.

 

آقای لاریجانی که از قم به مجلس راه یافته بود، با استفاده از اهرم های زیر به شدت برای رسیدن به ریاست مجلس تلاش می کرد: 

 

۱. بهره گیری از اصولگرایان سنتی (جامعه روحانیت، موتلفه، جامعه مهندسین و…) و لابی گسترده نمایندگان منتسب به آنها در مجلس مثل آقایان باهنر، بادامچیان، مصباحی مقدم و …

 

۲. استفاده از نفوذ پر قدرت مرحوم آقای کردان و رحیمی که در آن مقطع، رئیس دیوان محاسبات بود وچند روز قبل از آغاز به کار مجلس هشتم، معاون پارلمانی احمدی نژاد شد و به دست آوردن دل نمایندگان را خوب بلد بود. هر چند بعدها لاریجانی برای لطمه زدن به دولت نهم، حاضر به عبور ناجوانمردانه از کردان و رحیمی شد.

 

۳. تحریک نمایندگان شهرستانی برای جبهه گیری در برابر نمایندگان تهران (که نمادش را حداد عادل قرار داده بودند) با طرح موضوع انحرافی نمایندگان تهران خود را نماینده تر از نمایندگان شهرستان می دانند.

 

تقریبا یک ماه بعد از ریاست لاریجانی بر مجلس، شاهد باج دادن های او به اصلاح طلبان افراطی بودیم. این باج ها در قبال آرایی بود که وی از اصلاح طلبان برای ریاست مجلس کسب کرده بود. از همان جا اصطکاک های ما با لاریجانی روز به روز بیشتر شد و این در حالی بود که دوستان حامی ریاست آقای حداد عادل که همواره ما را به خاطر رای دادن به لاریجانی سرزنش می کردند (و چه بسا امروز هم بکنند) تا شش سال بعد از آن هم، در حال تعامل و همراهی با سیاست های لاریجانی بودند که البته یکی از مهمترین دلایلش، اشتراک در مخالفت با دولت نهم و دهم بود. در سال اول ریاست لاریجانی بر مجلس، از جمله مجموعه هایی که ما را از زاویه ای دیگر ملامت می کردند، حامیان لاریجانی در دولت بودند. آقای رحیمی و تیمش معتقد بودند که مخالفت های ما با لاریجانی به ضرر دولت می شود و نباید با لاریجانی درگیر شد اما اندک اندک …

 

بدیهی بود که احمدی نژاد کسی را مجبور به رای دادن به لاریجانی نکرد اما همه سیگنال هایی که او و اطرافیانش در مجلس به نمایندگان مخابره کردند، حکایت از تمایل او برای ریاست لاریجانی می کرد.

 

همه این عوامل یعنی بازی دو روی لاریجانی، نرم شدن احمدی نژاد در برابر تعریف و تمجیدهای لاریجانی و مشاوره های غلط اطرافیان وی، لجاجت های حامیان آقای حداد عادل و اعتماد غلط ما به قول های لاریجانی در سال اول مجلس هشتم، سبب شد تا علی لاریجانی به قدرت برسد و با ترفندهایی آن را تا امروز حفظ کند.

 

بنابر این بر خلاف آنچه در حال حاضر توسط برخی اطرافیان و جریان رسانه ای حامی آقای احمدی نژاد القا می شود که احمدی نژاد همیشه مخالف لاریجانی بوده و علی لاریجانی همواره گزینه مطلوب مدیریت عالی نظام برای حضور در ریاست مجلس بوده و الان هم همان ها برای حفظش در این مقام، تلاش می کنند، واقعیت این است که احمدی نژاد در سال ۸۷ به دلایل مختلفی برای ریاست لاریجانی تلاش موثری کرد و مخالفتی با آن نداشت. البته ایشان و تیم همراه شان هم از سال دوم، حاضر به حمایت از لاریجانی نشد. 

 

شاید گفته شود که ملاک حال فعلی افراد است، بله تردیدی در این نیست. بحث بر سر این است که حضور علی لاریجانی در راس مجلس از آن روز تا امروز، برآمده از خواست عالی ترین مقامات سیاسی کشور نیست، بلکه محصول تلاش ها و تمایل شخص احمدی نژاد است. بدیهی است که سخن درباره لاریجانی سال ۸۷ است و نه لاریجانی سال ۹۶ کما اینکه احمدی نژاد سال ۸۷ با احمدی نژاد این روزها متفاوت است. احمدی نژاد آن روزها دو بار به مثل رسایی گفت: ما آمده ایم تیرها به ما بخورد نه رهبری اما حالا تیرهای ملامت حمایت از احمدی نژاد به چه کسی می خورد؟!

منبع:رجانیوز
 

داستان احمدی نژاد و ما در ریاست مجلس هشتم

به گزارش جهان نیوز؛ حجت الاسلام حمید رسایی نماینده سابق مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، از ماجرای چگونگی به ریاست رسیدن  علی لاریجانی در مجلس هشتم بواسطه حمایت محمود احمدی نژاد پرده برداشت.

 
 متن یاداشت وی که در کانال تلگرامی اش منتشره شده، به شرح زیر است:
 
دوستان زیادی در روزهای اخیر این سئوال را مطرح می کنند که آیا آقای احمدی نژاد در رسیدن آقای علی لاریجانی به کرسی ریاست مجلس هشتم – که تا امروز ادامه یافته – نقشی داشته یا نه؟ همچنین سئوال می کنند که چرا برخی از منتقدان جدی امروز آقای لاریجانی که آن روز از نمایندگان حامی دولت نهم بودند (از جمله بنده و دوستان دیگر) در سال اول مجلس هشتم به ریاست لاریجانی رای دادند. این سئوالات خصوصا وقتی بیشتر مطرح شد که آقای جوانفکر در پاسخ به سئوال برخی اعلام کرد که احمدی نژاد از ابتدا مخالف ریاست علی لاریجانی بود.

 

هر چند در این مقطع زمانی، قصد ورود به این بحث را نداشتم، اما تعدد سئوالاتی که مطرح شده و همچنین تحریفی که صورت گرفته، سبب  شد تا به چند نکته اشاره کنم:

 

در ماه های پایانی مجلس هفتم، تنش بین دولت مستقر و مجلسی که ریاستش با آقای حداد عادل بود، بسیار زیاد شده بود، هر چند این تنش، در مقایسه با سال های پایانی دولت دهم که ریاست مجلس را آقای لاریجانی برعهده داشت، قابل مقایسه نیست. 

 

نکته اینجا بود که آقای حداد عادل، علی رغم ویژگی های مثبت، اما به شدت تحت تاثیر طیفی از دوستان مجلس هفتم از جمله آقای توکلی بود که در مواجه با دولت وقت، گاهی از حد معمول خارج می شد و به تعبیر رهبر انقلاب، کینه ورزانه برخورد می کرد.

 

این تنش ها سبب شد تا مدینه فاضله ای که برخی اطرافیان احمدی نژاد با آمدن لاریجانی ترسیم کرده بودند، موثر واقع شود و در حالی که پیش از این در موضوعات شورای عالی امنیت ملی روابط این دو به تنش کشیده شده بود، رایزنی های پشت پرده احمدی نژاد برای ریاست لاریجانی بر مجلس آغاز شود.

 

از حق نگذریم البته آقای لاریجانی هم سوراخ دعا را پیدا کرده بود! او فهمیده بود برای نرم کردن احمدی نژاد و جلب نظر او، به جای مقاومت باید تعریف و تمجید کند. به یاد دارم در روزهای قبل از آغاز به کار مجلس هشتم که دولت نهم به سفر استانی قم آمده بود، استاندار وقت از آقای لاریجانی هم برای شرکت در جلسه استانداری دعوت کرد. بعد از جلسه دولت و مدیران استانی قم، لاریجانی چنان تعریفی از تسلط احمدی نژاد بر امور می کرد که کسی احتمال اتفاقات بعدی را نمی داد. لاریجانی حتی در جلساتی که بین برخی نمایندگان حامی دولت نهم در مرکز اسناد انقلاب اسلامی برگزار شد، بر لزوم همکاری و تعامل با دولت برای حل مشکلات کشور، کاندیدا نشدن در انتخابات ریاست جمهوری و تخصصی بسته شدن کمیسیون ها و باج ندادن به جریان افراطی اصلاحات تاکید کرد اما در عمل …

 

در میان نمایندگان اثرگذار حامی دولت نهم، سه دیدگاه وجود داشت: طیف چند نفره ای مانند آقای کوچک زاده و کوثری که با ریاست لاریجانی مخالف بودند، طیف اقلیتی که به دلایل مختلف لاریجانی را یک سر و گردن بالاتر از حداد عادل می دانستند مثل آقای حسینیان و طیف دیگری که علی رغم انتقاداتشان نسبت به لاریجانی، معتقد بودند برای حل مشکلات مردم و کاهش تنش های بین دو قوه، با توجه به تمایل شدید رئیس دولت نهم به ریاست لاریجانی، بهتر است به آن تن دهیم.  

 

از همه مهم تر این بود که آقای لاریجانی و حداد عادل، بعد از ملاقات های جداگانه ای که با رهبر انقلاب داشتند، هر دو یک روایت را نقل کردند که ایشان فرموده اند: برای من تفاوت نمی کند چه کسی رئیس مجلس شود، اما هر کس رئیس شد، با قوای دیگر بویژه دولت تعامل داشته باشد. طبعا این نگاه نیز با توجه به روحیات رئیس دولت وقت و عملکرد مثبت دولت نهم، از باب کاهش تنش ها و رسیدگی بیشتر به مشکلات مردم توسط دولت بود. همین دیدگاه رهبر انقلاب، سیب تقویت این نگاه شد که ببینیم دولت نهم با کدام گزینه بهتر می تواند کار کند.

 

آقای لاریجانی که از قم به مجلس راه یافته بود، با استفاده از اهرم های زیر به شدت برای رسیدن به ریاست مجلس تلاش می کرد: 

 

۱. بهره گیری از اصولگرایان سنتی (جامعه روحانیت، موتلفه، جامعه مهندسین و…) و لابی گسترده نمایندگان منتسب به آنها در مجلس مثل آقایان باهنر، بادامچیان، مصباحی مقدم و …

 

۲. استفاده از نفوذ پر قدرت مرحوم آقای کردان و رحیمی که در آن مقطع، رئیس دیوان محاسبات بود وچند روز قبل از آغاز به کار مجلس هشتم، معاون پارلمانی احمدی نژاد شد و به دست آوردن دل نمایندگان را خوب بلد بود. هر چند بعدها لاریجانی برای لطمه زدن به دولت نهم، حاضر به عبور ناجوانمردانه از کردان و رحیمی شد.

 

۳. تحریک نمایندگان شهرستانی برای جبهه گیری در برابر نمایندگان تهران (که نمادش را حداد عادل قرار داده بودند) با طرح موضوع انحرافی نمایندگان تهران خود را نماینده تر از نمایندگان شهرستان می دانند.

 

تقریبا یک ماه بعد از ریاست لاریجانی بر مجلس، شاهد باج دادن های او به اصلاح طلبان افراطی بودیم. این باج ها در قبال آرایی بود که وی از اصلاح طلبان برای ریاست مجلس کسب کرده بود. از همان جا اصطکاک های ما با لاریجانی روز به روز بیشتر شد و این در حالی بود که دوستان حامی ریاست آقای حداد عادل که همواره ما را به خاطر رای دادن به لاریجانی سرزنش می کردند (و چه بسا امروز هم بکنند) تا شش سال بعد از آن هم، در حال تعامل و همراهی با سیاست های لاریجانی بودند که البته یکی از مهمترین دلایلش، اشتراک در مخالفت با دولت نهم و دهم بود. در سال اول ریاست لاریجانی بر مجلس، از جمله مجموعه هایی که ما را از زاویه ای دیگر ملامت می کردند، حامیان لاریجانی در دولت بودند. آقای رحیمی و تیمش معتقد بودند که مخالفت های ما با لاریجانی به ضرر دولت می شود و نباید با لاریجانی درگیر شد اما اندک اندک …

 

بدیهی بود که احمدی نژاد کسی را مجبور به رای دادن به لاریجانی نکرد اما همه سیگنال هایی که او و اطرافیانش در مجلس به نمایندگان مخابره کردند، حکایت از تمایل او برای ریاست لاریجانی می کرد.

 

همه این عوامل یعنی بازی دو روی لاریجانی، نرم شدن احمدی نژاد در برابر تعریف و تمجیدهای لاریجانی و مشاوره های غلط اطرافیان وی، لجاجت های حامیان آقای حداد عادل و اعتماد غلط ما به قول های لاریجانی در سال اول مجلس هشتم، سبب شد تا علی لاریجانی به قدرت برسد و با ترفندهایی آن را تا امروز حفظ کند.

 

بنابر این بر خلاف آنچه در حال حاضر توسط برخی اطرافیان و جریان رسانه ای حامی آقای احمدی نژاد القا می شود که احمدی نژاد همیشه مخالف لاریجانی بوده و علی لاریجانی همواره گزینه مطلوب مدیریت عالی نظام برای حضور در ریاست مجلس بوده و الان هم همان ها برای حفظش در این مقام، تلاش می کنند، واقعیت این است که احمدی نژاد در سال ۸۷ به دلایل مختلفی برای ریاست لاریجانی تلاش موثری کرد و مخالفتی با آن نداشت. البته ایشان و تیم همراه شان هم از سال دوم، حاضر به حمایت از لاریجانی نشد. 

 

شاید گفته شود که ملاک حال فعلی افراد است، بله تردیدی در این نیست. بحث بر سر این است که حضور علی لاریجانی در راس مجلس از آن روز تا امروز، برآمده از خواست عالی ترین مقامات سیاسی کشور نیست، بلکه محصول تلاش ها و تمایل شخص احمدی نژاد است. بدیهی است که سخن درباره لاریجانی سال ۸۷ است و نه لاریجانی سال ۹۶ کما اینکه احمدی نژاد سال ۸۷ با احمدی نژاد این روزها متفاوت است. احمدی نژاد آن روزها دو بار به مثل رسایی گفت: ما آمده ایم تیرها به ما بخورد نه رهبری اما حالا تیرهای ملامت حمایت از احمدی نژاد به چه کسی می خورد؟!

منبع:رجانیوز
 

داستان احمدی نژاد و ما در ریاست مجلس هشتم

رمان گود؛ روایت یک داستان 50 ساله‌ ایرانی-تهرانی

رمان گود؛ روایت یک داستان 50 ساله‌ ایرانی-تهرانی

به گزارش جهان، رمان «گود» که به‌تازگی از سوی نشر چشمه روانه بازار شده، در میان رمان‌های ایرانی که بیشتر درگیر روزمرگی‌های زندگی هستند یک اتفاق است. رمانی که از 15 خرداد 42 و حتی قبل از آن‌یک رشته حوادث را دنبال می‌کند تا به امروز.

بستر روایتی که «مهدی افشار نیک» که سابقه سال‌ها روزنامه‌نگاری دارد برای این رمان انتخاب کرده، توجه به محله‌های قدیمی و خاص تهران است که امروز به‌نوعی هم ازدست‌رفته هستند: بازارچه نایب‌السلطنه و محله‌های آب منگل و ادیب.

در بستر مکانی روایت، هم بازارچه مهم است که سقف قدیمی آن همیشه موردتوجه همگان و کاسبان آن بوده و هست و هم زورخانه‌ای که «گود» آن «بو» گرفته است. بوی بد به‌عمد چندین سال اصلاً موردتوجه قرار نمی‌گرد، حتی وقتی «ناظم پهلوون زورخونه» از  بوی گود شکایت می‌کند، متولیان زورخانه خیلی این شکوه را جدی کمی گیرند. در اصل نویسنده به ظرافت نقدی به پهلوانی و زورخانه وارد می‌کند که در جریان کودتای 28 مرداد همراه با کودتاچیان شده و خانه مصدق را غارت کردند. پشیمانی «سید ناظم» از همراهی با «شعبون بی‌مخ»؛ شعبان جعفری؛ در آن روز و بوی بد گود زورخانه، مظهر و نماد این جریان است.

 دومین عنصر ساختاری در رمان «گود» سقف بازارچه است که زیر آن کاسبان هم به کسب مشغول‌اند و هم به وقتش به عزاداری و مناسک آیینی. بر این بستر، روایت 4 دختر چریک مجاهد شکل می‌گیرد که کشاکش اصلی داستان به ماجرای سال 54 و تغییر ایدئولوژیک آن می‌پردازد.

رمان هم به اتفاق‌های واقعی مثل ربودن پسر اشرف و ترور مجید شریف واقفی و دستگیری وحید افراخته نظر دارد و آن‌ها را وارد متن داستان می‌کند؛ هم اینکه خود رمان، به خلق روایتی درون‌متنی از ماجراهای ترورهای درون‌سازمانی می‌پردازد که یکی از صحنه‌های درخشان  این رمان است.

اما ضعفی که شاید برای گود بتوان متصور شد ساختار زبانی و محاوره‌ای رمان است. نوع کلام در فصل‌های اول این تصویر را به خواننده می‌دهد که با یک رمان جنوب شهری و پهلوونی و تهران قدیمی روبه‌روست؛ اما وقتی روایت‌های سیاسی رمان شکل‌ می‌گیرد شکافی بین زبان و لحن داستان اتفاق می‌افتد. درواقع خواننده انتظار ندارد رمانی به‌شدت سیاسی را با زبانی جنوب شهری بخواند.

البته شاید نویسنده که خود متولد محله «دولاب» است، خواسته با این لحن، جلوه‌ای تازه به ادبیات جنوب شهری که صرفاً محدود به «مرام بازی و لوطی منشی» شده بود ببخشد؛ تلاشی که شاید برخی آن را نپسندند. به‌خصوص این‌که داستان پرش‌های زیادی از متن به زمان‌های مختلف در 18 فصل کتاب دارد: چنانچه فصل اول در سال 42 است، فصل دوم در سال 84، فصل سوم در سال 59، فصل چهارم در سال 49!

از نکات قابل‌تأمل دیگری که بر این رمان می‌توان متصور شد تعدد شخصیت‌هاست. خواننده باید به صفحات قبل رجوع کند تا نخ شخصیت‌ها از دستش نرود. شاید رمانی که نزدیک به 500 صفحه است باید شخصیت زیاد داشته باشد تا کشش داستان حفظ شود! به نظر گود شبیه همان بازارچه نایب‌السلطنه در اوج وقت کاری و کاسبی است.

 رمان «گود» در خلق صحنه‌هایی از تاریخ سیاسی ایران به‌خوبی موفق شده است. صحنه ترور «مجید شریف واقفی» بااینکه عین روایت تاریخی است اما در دل داستان خودی و حک‌شده است و در متن روایت قرار دارد.

نویسنده در این‌که به ماجراهای واقعی و رخ‌داده، بار دراماتیک بخشیده موفق عمل کرده است. ازاین‌دست روایت‌ها در داستان زیاد است؛ به‌عنوان نمونه: صحنه آوردن کشته‌های جنگ ظفار به همراه  تلویزیون‌های قاچاق، صحنه دستگیری محمدرضا سعادتی، صحنه شروع جنگ و بمباران تهران، صحنه آزادسازی خرمشهر و درد و دل صائب با بیت‌الله، صحنه رویارویی مستانه و مریم در تنگه پاتاق و بعدازآن در پاریس؛ این‌ها همه از دل واقعیت‌ها برآمده است اما جنبه ادبی و هنری پیداکرده است و خواننده نه به‌عنوان گزارشی تاریخی که به‌عنوان یک اتفاق ادبی آن را دنبال می‌کند.

«گود» در سرک کشی به احوالات مجاهدین (منافقین) قبل از تغییر ایدئولوژی و پس‌ازآن و تحولات سال‌های اول انقلاب و این‌که چطور دوستی‌های نزدیک به دشمنی‌های عمیق بدل شد و نفرتی که از تغییر ایدئولوژی در بین مبارزان علیه شاه ایجاد شد و تأثیراتی که بعدها گذاشت، موفق عمل کرده است.

درواقع «مهدی افشار نیک» نه گزارشی تاریخی که برشی ادبی از تاریخ سیاسی زده است و آدم‌هایی از دل تاریخ برای خود برگزیده و ساخته است که به زبان و بیان او ماجراها را روایت می‌کنند. از طرفی هم باید به درونی کردن برخی شخصیت‌ها در این رمان توجه داشت که مهم‌ترین درونی سازی شخصیت‌های واقعی؛ روایت «پرویز ثابتی» معاون امنیت داخلی ساواک است. ثابتی در خاطرات و ادعاهایش را در قالب گفت‌وگو با عرفان قانعی فر چند سال پیش منتشر کرده که با واکنش‌های فراوانی روبرو شد.

نویسنده‌ی رمان «گود» با طنازی سعی کرده اضافه‌کاری برای ثابتی به تراشد و او را رئیس و گرداننده چندین فاحشه‌خانه در تهران کرده که زن‌های زیادی به‌فرمان او این‌سو و آن‌سو می‌روند. ثابتی در خاطراتش به استفاده از این زنان برای مهار برخی روحانیون اشاره‌کرده است.

داستان بعد از فرازوفرودهای بسیار درحالی‌که معمای «بوی بد» گود حل‌شده به سمت اتفاقی در سقف بازارچه پیش می‌رود؛ جایی داستان تمام می‌شود؛ که گویی تازه اول قصه است. گود روایت آغاز یک داستان 50 ساله‌ی ایرانی-تهرانی است.
صادق حسنی
منبع:خبرآنلاین
 

رمان گود؛ روایت یک داستان 50 ساله‌ ایرانی-تهرانی

به گزارش جهان، رمان «گود» که به‌تازگی از سوی نشر چشمه روانه بازار شده، در میان رمان‌های ایرانی که بیشتر درگیر روزمرگی‌های زندگی هستند یک اتفاق است. رمانی که از 15 خرداد 42 و حتی قبل از آن‌یک رشته حوادث را دنبال می‌کند تا به امروز.

بستر روایتی که «مهدی افشار نیک» که سابقه سال‌ها روزنامه‌نگاری دارد برای این رمان انتخاب کرده، توجه به محله‌های قدیمی و خاص تهران است که امروز به‌نوعی هم ازدست‌رفته هستند: بازارچه نایب‌السلطنه و محله‌های آب منگل و ادیب.

در بستر مکانی روایت، هم بازارچه مهم است که سقف قدیمی آن همیشه موردتوجه همگان و کاسبان آن بوده و هست و هم زورخانه‌ای که «گود» آن «بو» گرفته است. بوی بد به‌عمد چندین سال اصلاً موردتوجه قرار نمی‌گرد، حتی وقتی «ناظم پهلوون زورخونه» از  بوی گود شکایت می‌کند، متولیان زورخانه خیلی این شکوه را جدی کمی گیرند. در اصل نویسنده به ظرافت نقدی به پهلوانی و زورخانه وارد می‌کند که در جریان کودتای 28 مرداد همراه با کودتاچیان شده و خانه مصدق را غارت کردند. پشیمانی «سید ناظم» از همراهی با «شعبون بی‌مخ»؛ شعبان جعفری؛ در آن روز و بوی بد گود زورخانه، مظهر و نماد این جریان است.

 دومین عنصر ساختاری در رمان «گود» سقف بازارچه است که زیر آن کاسبان هم به کسب مشغول‌اند و هم به وقتش به عزاداری و مناسک آیینی. بر این بستر، روایت 4 دختر چریک مجاهد شکل می‌گیرد که کشاکش اصلی داستان به ماجرای سال 54 و تغییر ایدئولوژیک آن می‌پردازد.

رمان هم به اتفاق‌های واقعی مثل ربودن پسر اشرف و ترور مجید شریف واقفی و دستگیری وحید افراخته نظر دارد و آن‌ها را وارد متن داستان می‌کند؛ هم اینکه خود رمان، به خلق روایتی درون‌متنی از ماجراهای ترورهای درون‌سازمانی می‌پردازد که یکی از صحنه‌های درخشان  این رمان است.

اما ضعفی که شاید برای گود بتوان متصور شد ساختار زبانی و محاوره‌ای رمان است. نوع کلام در فصل‌های اول این تصویر را به خواننده می‌دهد که با یک رمان جنوب شهری و پهلوونی و تهران قدیمی روبه‌روست؛ اما وقتی روایت‌های سیاسی رمان شکل‌ می‌گیرد شکافی بین زبان و لحن داستان اتفاق می‌افتد. درواقع خواننده انتظار ندارد رمانی به‌شدت سیاسی را با زبانی جنوب شهری بخواند.

البته شاید نویسنده که خود متولد محله «دولاب» است، خواسته با این لحن، جلوه‌ای تازه به ادبیات جنوب شهری که صرفاً محدود به «مرام بازی و لوطی منشی» شده بود ببخشد؛ تلاشی که شاید برخی آن را نپسندند. به‌خصوص این‌که داستان پرش‌های زیادی از متن به زمان‌های مختلف در 18 فصل کتاب دارد: چنانچه فصل اول در سال 42 است، فصل دوم در سال 84، فصل سوم در سال 59، فصل چهارم در سال 49!

از نکات قابل‌تأمل دیگری که بر این رمان می‌توان متصور شد تعدد شخصیت‌هاست. خواننده باید به صفحات قبل رجوع کند تا نخ شخصیت‌ها از دستش نرود. شاید رمانی که نزدیک به 500 صفحه است باید شخصیت زیاد داشته باشد تا کشش داستان حفظ شود! به نظر گود شبیه همان بازارچه نایب‌السلطنه در اوج وقت کاری و کاسبی است.

 رمان «گود» در خلق صحنه‌هایی از تاریخ سیاسی ایران به‌خوبی موفق شده است. صحنه ترور «مجید شریف واقفی» بااینکه عین روایت تاریخی است اما در دل داستان خودی و حک‌شده است و در متن روایت قرار دارد.

نویسنده در این‌که به ماجراهای واقعی و رخ‌داده، بار دراماتیک بخشیده موفق عمل کرده است. ازاین‌دست روایت‌ها در داستان زیاد است؛ به‌عنوان نمونه: صحنه آوردن کشته‌های جنگ ظفار به همراه  تلویزیون‌های قاچاق، صحنه دستگیری محمدرضا سعادتی، صحنه شروع جنگ و بمباران تهران، صحنه آزادسازی خرمشهر و درد و دل صائب با بیت‌الله، صحنه رویارویی مستانه و مریم در تنگه پاتاق و بعدازآن در پاریس؛ این‌ها همه از دل واقعیت‌ها برآمده است اما جنبه ادبی و هنری پیداکرده است و خواننده نه به‌عنوان گزارشی تاریخی که به‌عنوان یک اتفاق ادبی آن را دنبال می‌کند.

«گود» در سرک کشی به احوالات مجاهدین (منافقین) قبل از تغییر ایدئولوژی و پس‌ازآن و تحولات سال‌های اول انقلاب و این‌که چطور دوستی‌های نزدیک به دشمنی‌های عمیق بدل شد و نفرتی که از تغییر ایدئولوژی در بین مبارزان علیه شاه ایجاد شد و تأثیراتی که بعدها گذاشت، موفق عمل کرده است.

درواقع «مهدی افشار نیک» نه گزارشی تاریخی که برشی ادبی از تاریخ سیاسی زده است و آدم‌هایی از دل تاریخ برای خود برگزیده و ساخته است که به زبان و بیان او ماجراها را روایت می‌کنند. از طرفی هم باید به درونی کردن برخی شخصیت‌ها در این رمان توجه داشت که مهم‌ترین درونی سازی شخصیت‌های واقعی؛ روایت «پرویز ثابتی» معاون امنیت داخلی ساواک است. ثابتی در خاطرات و ادعاهایش را در قالب گفت‌وگو با عرفان قانعی فر چند سال پیش منتشر کرده که با واکنش‌های فراوانی روبرو شد.

نویسنده‌ی رمان «گود» با طنازی سعی کرده اضافه‌کاری برای ثابتی به تراشد و او را رئیس و گرداننده چندین فاحشه‌خانه در تهران کرده که زن‌های زیادی به‌فرمان او این‌سو و آن‌سو می‌روند. ثابتی در خاطراتش به استفاده از این زنان برای مهار برخی روحانیون اشاره‌کرده است.

داستان بعد از فرازوفرودهای بسیار درحالی‌که معمای «بوی بد» گود حل‌شده به سمت اتفاقی در سقف بازارچه پیش می‌رود؛ جایی داستان تمام می‌شود؛ که گویی تازه اول قصه است. گود روایت آغاز یک داستان 50 ساله‌ی ایرانی-تهرانی است.
صادق حسنی
منبع:خبرآنلاین
 

رمان گود؛ روایت یک داستان 50 ساله‌ ایرانی-تهرانی

خرید بک لینک

اعلام برگزیدگان جشنواره داستان انقلاب

به گزارش جهان به نقل از مهر، هشتمین جشنواره داستان انقلاب دوشنبه شب ۵ بهمن برگزیدگان خود را در حوزه هنری معرفی کرد.
 
بر این اساس در بخش داستان کوتاه نوجوان، هیئت داوران داستان سربازها در گهواره اثر کتایون آذرپی و داستان یک پرده از نمایش اثر احسان قدیری را شایسته تقدیر شناخته و داستان ما و آقای مروت اثر سمیه تقوی را به عنوان رتبه سوم معرفی کردند.
 
در بخش داستان کوتاه بزرگسال داستان نفتی اثر مهین سماواتی و داستان اشتباهی اثر مرتضی برزگر شایسته تقدیر شناخته شد اما هیئت داوران هیچ اثری را حائز کسب رتبه اول تا سوم ندانست.
 
در بخش رمان نوجوان اثر رویای بعدازظهر اثر نیلوفر مالک رتبه سوم اثر سرو بلند گوراب نوشته هادی حکیمیان رتبه دوم و اثر برادرخوانده نوشته سیدمحمد مهدوی به عنوان رتبه اول اعلام شد.
 
در بخش رمان بزرگسال دو رمان مسافر جمعه نوشته سمیه عالمی و شاه کشی اثر ابراهیم اکبری دیزگاه به عنوان شایسته تقدیر معرفی شدند و هیئت داوران، داستان بیواسطه نوشته محبوبه زارع را به عنوان رتبه دوم معرفی کرد.
 
همچنین جایزه ویژه دبیر علمی شامل لوح تقدیر و یک سکه بهار آزادی به خاطر جنبه های نوجویانه در گسترش مضامین هنر رمان به محبوبه زارع به خاطر داستان بیواسطه اهدا شد.

cars

تلگرام